(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

الان که فکر میکنم میبینم حالا شاید تا چند ماهه آینده آزمایش خونمو بدم

خدا شاهده هرکی بیادبگه سرنگ ترس نداره و یه سوزنه دیگه هیچی نیست،دیگه نه من نه اون

به فوبیا های من احترام بزارید

راستی فوبیا سگ و گربه ی به اون وحشتناکی هم به زباله دان تاریخ پیوست

امروز از کنار یه سگ رد شدم اینقدر خوشال بودم که دیگه نمیترسم ازش^^

از سری ترسای وحشتناکم یکی همین ترس از سرنگ مونده یکی ام تاریکی

که خب در مورد تاریکی یعنی اصلننننننن راه نداره

من همچنان  شبا با چراغ روشن میخوابم هرچند که کار درستی نیست و میدونم چیز ترسناکی نداره تاریکی اما نمیدونم چرا تنها نمیتونم تو اتاق تاریک بمونم؟؟/

هرچند که این تاریکی عه هم خیلی خوب شده ها

مثلن قبلنا بزرگترین کابوس من این بود شب با یکی بخوام برم بیرون اصلن همین راه رفتن تو دل تاریکی وحشتناک بود وحشتناک

دفعه اولی که شب تنها مجبور بودم برگردم خونه تمام مسافت کتابخونه تا خونمونو دووییدم از ترس :|

دیگه ترس از مرگ هم که کی نداره؟

پ.ن:میگما حالا که من دلم میخواد چیزی بگم و چیزی هم ندارم بگم به زودی یه مطلب راجب جزیره هرمز بزارم؟

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۲
گلبرگ مغرور :)
هفت قسمت فصل دوم سیزده دلیل که چرا رو تو یه روز دیدم:|
میخواستم بگم فصل دومش خیلی بهتر از فصل اولش بود و اینا ولی یه اتفاقی تو قسمت آخر عجیب حالمو بد کرد:(
.
یک ساعته به این نتیجه رسیدم طرحایی که توش واقع گرایی،سایه ،و تمیزی وجود نداره و مانکن و لباس حالت اسکیس هستن به طرز فوق العاده ای قشنگ تر از طرحایی عن که ساعت ها پاشون وقت میزاری تا فوق تمیز،حرفه ای باشن و کوچکترین چین و سایه ی لباس عین واقعیت باشه:دی)
.
همین دیگه دلم میخواست حرف بزنم ولی نمیدونستم از چی بگم
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۹
گلبرگ مغرور :)

من امروز کنکور نداشتم ولی اندازه یه کنکوری خسته از یک سال درس خوندن خوابیدم:|

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۳:۵۴
گلبرگ مغرور :)

درسته من پریروز با آنه و مادرم راهی پل طبیعت شدم در صورتی که ته دلم باغ کتاب میخواست اما ناگهانی سر از باغ کتاب دراوردیم و خدا مراد دل را داد:)

اما امروز هم دلم میخواست با برادرم برم باغ کتاب و هیچ دلیلی برای من منطقی نبود که چرا نریم

پس رفتیم کلی هم خوشگذشت 

کلی حرف بزرگونه بهش زدم

از دقدقه ها و مشکلاتم گفتم

اون گفت من گفت دو تا زیر یکی رو حرفهامون رو بافتیم

اینقدر مسخره بازی دراوردیم که شاید از نگاه رهگذرا بی شباهت به جولی و جولز ساختمان روی سر گذاشته نبودیم:/

حقیقتش برادر من هرچقدر از نگاه بقیه آدم بیخود و مسخره ای به نظر برسه اما برای من واقعا ذره ای کم نمیذاره و این رابطه فقط و فقط بین منو و اون وجود داره شاید برای همینه که کسی امیررضای واقعی رو نمیشناسه:)

ازین که بگذریم من تولد من از اول تیر شروع میشه تا آخر تیر

پس به مناسبت فرخنده میلاد اینجانب سی و یک روز و سی و یک شب تو خونه ی ما جشن هست

اولین کادوی تولدمم از داداشم گرفتم امروز^^


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۸
گلبرگ مغرور :)

تازگیا خواب های لغایت مزخرفی میبینم

ازینکه داخل کنسرت ابی،ابی همه را به رگ بار با گلوله های قلقلکی بست بگیر تا چند شب پیش که نمیدونم سر چی با مهران مدیری دعوام شد دیشب هم رفته بودم خندوانه و استندآپ کمدی اجرا میکردم که تمام متن را فراموش کردم و همینطور عین وا رفته ها زل زدم به داورا:|

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۱۶:۰۱
گلبرگ مغرور :)
راننده تاکسی یه آقای پیر بود گوشیش زنگ زد و با الغاب خیلی محبت آمیز طرف پشت تلفن رو خطاب کرد
تلفنش که تموم شد خانومی که جلو نشسته بود به شوخی گفت:عشقتون بود؟
راننده تاکسی تایید کرد
خانوم:ماشالا خوش به حالتون حاج آقا شما حداقل پای این چیزا هستید
آقای راننده:همه میتونن پای اینچیزا باشن،من عاشق زنمم چون زنم بهم محبت میکنه اون وقتی به من میگه دوست دارم باعث میشه منم بهش ثابت کنم دوسش دارم و این عشقه
خانوم:خدا نصیب ماعم کنه هرچند بعید میدونم
راننده تاکسی:بعید ندونید خانوم من خودم مجردم بودم تا اینکه خانومم از شوهرش جدا شد و الان چند وقته که متاهلم و عاشق
پ.ن:جدن تو این شرایط نابسامان شاید همین آدمان که میتونن چند دقیقه حال بقیه رو خوب کنن
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۹:۴۲
گلبرگ مغرور :)

سرانجام پس از پا فشاری و التماس های زیاد مادر راضی شد منم که میدونستم ممکنه پنج دقیقه بعد نظرش عوض شه سریع دست به عمل شدم و در نهایت موهامو کوتاه کردم^^

اگه تا آخر نود و هفت زنده بمونم به همه شیرینی میدم چه وضعشه آقا بچه های یکی دیگه از فامیلامون دوازده سالش بوده اتوبوس بهش زده و چند رو پیش فوت کرده:|

تو سه ماه اخیر دو تا مرگ با تصادف داشتیم که شاید همش نشونست برای بازگشت به زندگی روستایی:/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۴:۵۳
گلبرگ مغرور :)
با وجود اینکه دیروز روز فراسختی بود ولی بیا یه بار دیگه شروع کنیم انگار که هرچی گذشته فقط خواب بوده و سال جدید از دو تیر شروع میشه شروع سال خوبی داشته باشی:)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۹:۵۹
گلبرگ مغرور :)

هرچی که هست یه عذاب وجدان خفه کننده دارم  که مدام بهم هشدار میده چجوری میتونی شاد باشی اونم وقتی بهترین دوستت فوت کرده؟خجات نمیکشی؟

نمیدونم احمقانست یا نه ولی بد روانیم کرده

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۲:۵۸
گلبرگ مغرور :)

خب خداروشکر یه جنوب گردی حسابی هم کردیم و ازین بابت یکی دیگه از آرزو ها از لیست خط خورد^^

.

تو گروه تور جزیره هرمز یه خانومی با اشاره به من از مامانم پرسید:شما خواهرید؟

وای مامان منو میگی کلن دیگه رفت که رو ابرا سیر کنه

.

این اولین مسافرت غیر اردبیلی بود که فقط منو مامانم بودیم و اولین باری ام بود که میرفتیم جنوب 

در ادامه بگم که قشنگ تر از خلیج فارس ومردم خونگرم جنوب فقط و فقط خودشونن

.

جمعه مراسم مانداناست و واقعا خیلی خوشحال میشم یه راهی جلو روم باز شه که نرم طاقت این یکی واقعا دیگه ندارم

از یه طرفم کسی از حضور من تو اینجور مراسما خوشحال نمیشه ولی نرفتنم واقعا بی احترامیه اونم وقتی که مامانش بهم پیام میده:/

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۹
گلبرگ مغرور :)