(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

نامبرده دچار خود سانسوری شده .ختم جلسه

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۸ ، ۲۱:۴۶
گلبرگ مغرور :)

به لطف خانوم مجری دیگه امروزم فهمیدیم که سرزمین مادریمون ،ملک پدریه کیه حالا هم بریم چمدونامونو جمع کنیم خونه باباشونو زودتر تخلیه کنیم تا خاطرشون بیشتر مکدر نشده:)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۱۹:۴۵
گلبرگ مغرور :)

خیلی می خوام راجب این مسئله بنویسم اما نمی تونم چون کلمات توانیی بیان این حجم از درد و مصیبت رو ندارن.

۱۸۰ نفر آدم دقت کنید ۱۸۰ نفرررررآدم بیگناه کشته شدن آفرین واااقعا انتقام سختی ازمون گرفتید:)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۰:۵۱
گلبرگ مغرور :)

داشتم آرشیوم رو نگاه می کردم دیدم دقیقا پارسال همین موقع اینستامو حذف کرده بودم و خب دقیقا امسالم همین دیروز اینستامو حذف کردم

و یه مقدار از این تکرار تاریخ حتی تو مقیاس اینقدر کوچیک ترسیدم:/

 

پ.ن:راستش عجیب بخاطر این هواپیما دل و دماغ ندارم انگار که عزیزای خودمو از دست دادم دیروز اینقدر تو خودم سیر میکردم که فراموش کرده بودم یه چیزی بخورم و خب حاصل یک روز هیچی نخوردن این شد که ساعت هشت و نیم شب تو بی آر تی در حالی که فشارم افتاده بود و حتی توانایی رو پای خودم وایستادن و حرف زدن نداشتم زنگ زدم به مامانم و اومد منو جمعم کرد.

هر روز صبح رو با یه خبر بد که باعث مرگ چند نفر آدم از قضا هموطن شده شروع میکنم،هر روز از ترس فقط سریع از رو کانالای اخبار رد میشم،گوشیم رو چک نمیکنم و هر روز صبح بیشتر به این یقیین می رسم که این سرزمین نفرین شدست 

هر روز از خودم می پرسم اگه مهاجرت کردی ولی حتی اونجا عم بخت شوم ایرانی،دست از سرت برنداشت چی؟؟؟:( پس راه فرار از این نحسی ای که گریبانمون رو گرفته چیه؟؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۰:۱۴
گلبرگ مغرور :)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۰:۵۲
گلبرگ مغرور :)

خب بیاین من می خوام پیام اخلاقی امروز رو بهتون بگم

آقا من امروز امتحان داشتم بعد دو دل بودم برم بدم یا نه که اون جا به خودم‌گفتم دختر راه مقابله با مشکلات،روبه رویی باهاشونه نه فرار

بعد همینطور که آهنگ استار وارز داشت تو پس زمینه بخش میشد رفتم دیر ترین زمان ممکن رسیدم موسسه و دیدم شتتت در حالی که همیشه این موقع سی چهل نفر کلن جا ندارن و میرن حوضه ی دیگه،موسسه خالی از عاطفه و خشم و آدمی زاد یعنی خالیا قشنگ فک کنم سی نفر اینطورا نیومده بودن بعد بخش بعدی داستان امتحان عییین سگگ سخت بود اصلن یه چی میگم یه چی میشنوید این استادامون که همیشه به سخت ترین سوالا میگفتن زمانگیر بعد امتحان میگفتن آزمون خیلی سخت بوده یعنی ببینید چی بود و خب اینکه من به صورت فاجعه باری درخشیدم هم که امر طبیعی و قابل پیشبینی ای بود

خلاصه ما دو تا پیام‌اخلاقی داریم امروز

یک :خدا همراه با جماعته _از نظر شانس اون‌سی چهل نفر

و پیام اخلاقی دوم و مهم تر

راه مقابله با مشکلات فقط فرار از اوناست تمام:|

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۴۱
گلبرگ مغرور :)

هاجر بهم گفت پارسال این موقع که برمی گشتیم خونه بهش گفتم سه سال هنرستان نصف شده اما امسال فقط یک ترم دیگه باقی مونده فقط یک ترم و نمی دونید با این یاد آوریش چقدرررررر خوشحالم کرد^____^

....

برگه های امتحانای میان ترم من به طرز بی رحمانه ای غلط تصحیح داره و عوضیا دیر برگه رو دادن که دیگه نشه کاریش کرد یعنی میگن که حق اعتراض ندارید و واقعا دلم می خواد کلشونو بکوبم تو دیوار ولی خب حقیقت اینه که نه می بخشم نه فراموش میکنم و همه ی این اذیتارو نگه داشتم کارنامه آخرمو که اومدم بگیرم دلمو خالی کنم سرشون و با خیال راحتتت برای همیشه برم و ریختشونو نبینم:/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۲۱:۳۸
گلبرگ مغرور :)

تقریبا می تونم بگم نا امیدی یه بخش جدایی نا پذیر این روزامه

یه نگاه به پاییز کردم دیدم کلن هیچکدوم از تست های مبحثای هندسه رو نزدم میدونید یعنی چی؟یعنی سه ماه تو هندسه عقبم اونم درسی که کلن برام تازست

ریاضی ۲ هفته شایدم بیشتره عقب افتادم

وقت ندارم و یک عالمه کارای غیر منطقی باید انجام بدم 

بدنم عجیببب خسته است و نمی کشه ،انگیزم صفره ،تمرکزم سفره،در مقابل درس خوندن واقعا کشش ندارم

احساس میکنم نمیشه یه دلم میگه ول کنم برم برای سال بعد یه دلم میگه صد و ده روز بیشتر نمونده باز یه دلم میگه آخه تو صد و ده روز چجوری می خوای جمع کنی این همه رو و نمی دونم واقعاا نمی دونم.

نمی خوام یه سال بمونم از یه طرفم‌ تقریبا امیدمو از دست دادم یعنی تقریبا که نه کلن :(

شماها راهکاری چیزی ندارید؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۲۱:۲۶
گلبرگ مغرور :)

ولی امروز صبح برعکس هر روز نه مراسم دعای مرگ صبحگاهی داشتم نه غر زدم نه حتی الان که می خوام برم سر کلاس دیو دوسر،ناراحتم،البته شاید بخاطر این باشه که شب کلن نخوابیدم و از بی خوابی احتمالا هیچ درکی از اتفاقای اطرافم ندارم:/

نمی دونم والا اگه زنده برگشتم خبر میدم:||||||

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۱۷
گلبرگ مغرور :)

ولی حاظر بودم شهر توی کثافط غرق شه و نت ها رو قطع کنن و تنها راه ارتباطیمون دود باشه اما فردا نرم مدرسه تا ۸ فاکینگ ساعت با خانوم آ بگذرونم

کاراهام تا صبح طول می کشه و و توی این شبای بی خوابی تنها چیزی که بهش فکر میکنم اینه که عجیب خراب کردم با این انتخاب رشتم و مدرسه انتخاب کردنم.

به هر حال شعار من اینه که فردا آزادیم،یعنی اگه خانوم آ نکشتمون بعدش دیگه آزادیم:||

واقعا این بود زندگی؟:')

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۸ ، ۰۱:۲۰
گلبرگ مغرور :)