آبان استیصال
يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۲:۱۷ ب.ظ
ماهسون تو یکی از آهنگاش میگه تو یه حالی ام که حتی اگه کشتی هام بسوزن هم برام مهم نیست.
فکر کنم کشتی هام دارن میسوزن نمیدونم اصلا عدم قطعیت قطعی ترین چیزیه که این روزا تجزبه اش میکنم؛ روی زمینم یا ته دره؟ دارم دست و پا میزنم یا مدت مدیدیه که غرق شدم؟
یا اصلا ژرفایی که توش سقوط کردم تا کجا ادامه داره؟
خودمو نمیدونم،خودمو نمیشناسم، خودمو نمیشناسم، خودمو نمیشناسم و این غریبه داره بهم آسیب میزنه؛احساساتش, تصمیماتش, کاراش, برام ناشناست نامفهومه و نمیتونم حلش کنم.
منی که احساسات رو به شدید ترین شکل ممکن تجربه میکنم الان توی پیچ یه هزار تو گیر کردم؛ گنگم, گیجم, توانایی تشخیص داستان از دستم خارجه,چشمام رو بستم و دارم میرم؛ به جهنم که چند صباحی هم اینجوری سرشه البته اگه فقط این خود گم گشتگی محدود به چند صباح باشه!!!
۰۲/۰۸/۲۱
سلام
نوشته هاتون طوری بود که فکر میکنم اگر پادکست جافکری رو بتونین گوش کنید حالتون رو بهتر میکنه
راستی میتونید نوشته هاتون رو تو ویترین هم منتشر کنید یا دعوت کنید تا وبلاگتون رو کاربران ویترین هم بخونن
با سپاس