(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۳ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

سوگ واقعا مرحله عجیبیه 

دویستا حس متفاوت از طرفین هجوم میارن سرت و خفه ات میکنن و جالبیش اینه در حالی که این نبرد درونی باعث میشه نفس کشیدن هم برات یه چالش باشه اون بیرون زندگی عادی با سرعت در جریانه انگار نه انگار که تو تیکه تیکه شدی؛ تیکه هات رو جمع کرده نکرده باید دنبال اون هم بدویی.

واقعا عادلانه نیست!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۲ ، ۱۸:۵۴
گلبرگ مغرور :)

شنبه پدربزرگم رو از دست دادم.

دیروز به اصرار خودش از کارش مرخصی ساعتی گرفته بود تا بعد امتحانم ببینتم.

برای منی که تمام این چند روز خونه تنها مونده بودم و حوصله زندگی و آشپزی رو با هم نداشتم و طبیعتا تمام چیزی که خورده بودم وعده های سرد و آماده بوده قرمه سبزی خونگی آورده بود:)

بعد ازم خواست حرف بزنم؛ از تمام این چند روز بگم, از احساساتی که تجربه کردم و میکنم؛ و در برابر حرفام بهترین شنونده دنیا بود.

ظهر سه شنبه, بیست و شش دی ماه هزار و چهارصد و دو شمسی, تهران, زیر درخت های بلوار کشاورز بارزترین چیزی که میشد حس کرد ارزش و امنیت بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۴:۴۳
گلبرگ مغرور :)

دیشب که برگشتم خونه چون مهمون داشتیم و نمیخواستم باهاشون مواجه شم گفتم میشینم تو سالن اجتماعات خونمون تا برن بعد برم بالا.

به خودم اومدم دیدم تا ساعت دوازده شب نشستم تو سالن تاریک و دارم آسمونو نگاه میکنم و ناخودآگاه از فکر کردن به چیزی که گذشته لبخند میزنم، شت!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۲ ، ۱۳:۲۸
گلبرگ مغرور :)