(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

خب طبق روال ،برنامه شبانگاهی باید با سخنی چند از کوی کراش شروع میشد ولی به خاطر کامنت بی شرمانه ی بعضی ها که اصلنم اشاره مستقیم به آنه ندارم،این بخش تا اطلاع ثانوی از برنامه شبانگاهی حذف شد.

(میدونم واقعا بخش مفیدی رو از دست دادید ولی خب دیگه تر و خشک باهم می سوزن:||\)

..

آقا اون پنجشنبه ها که شیش ساعت کلاس داشتم ،سه ساعت اول کلاس با رئیس بزرگ بود،سه ساعته دوم با یه استاد دیگه

گفته بودم از ارتباط چشمی بین استاد و شاگرد متنفرم؟رییس بزرگ الهه یارتباط چشمی بود یه طوری تو چشمات زل میزد که با اینکه میدونستی هیچ کاری نکردی از استرس قطره قطره عرق می ریختی.

خلاصه یه صبح پنجشنبه گهربار رفتم سر کلاس و رییس بزرگ داشت سیستم رو درست میکرد،که یهو حاج آقا نه گذاشت نه برداشت گفت اون استاد دیگه هه امروز نمیاد و کل شیش ساعت رو با من کلاس دارید:||

نصف ضربه فنی اینجا اتفاق افتاد نصف دیگش اون موقع که دیدم اون کلاسیا چون معلم ندارن دارن میرن خونه ولی ما تا قیامت باید با این باشیم-___-

خلاصه سه ساعته اول گذشت رفتیم نهار برگشتیم،رییس رفت بالا ممبر نمیدونم تو غذاش چی ریخته بودن ،اونی که جواب بله خیر رو به زور میداد ،نشسته بود خاطره تعریف میکرد!!!!

من تو دلم فقط دعا میکردم که حرفش تموم نشه تا وقت کلاس بره و نتیجه؟

درسته که یک ساعت کامل حرف زد ولی از اون طرف کلاس به جای  ساعت چهار ساعت شیش تموم شد ،دوبرابر جبران حرفاششششش!!!!-____-

نتیجه اخلاقی اینه نزارید من برای هیچی دعا کنم مطلقا هیچی!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۵۳
گلبرگ مغرور :)

خب به برنامه شبانگاهی امشب خوش آمدید

همین اول مطلب بگم که نمیدونم چرا ولی هرشب حدودای دوازده اینا به کراش فکر میکنم:/نه آقاااا فهمیدم چرا ساعت صفر صفره دیگه. پسر من از اولش می دونستم این یه رابطه معمولی نیست :|

من امشب تعریف کردنم نمیاد پس براتون یه آهنگ غیر درخواستی پخش میکنم شماعم بیاید تو نظرات حرف بزنیم:)

پ.ن:پسر حتی آهنگ غیر درخواستی پخش کردنمم نمیاد:دی

پ.ن۲:راستی در یکی از مفید ترین اقداماتم دیروز شرک یک رو دیدم و دارم دورخیز میکنم تا فردا شرک دو رو ببینم کف کنید از این حجم مفید بودن من:||

پ.ن۳:دادشم تو اینستا بهم ریکوئست داده:|نمیدونم چی تو ذهن متوهمش گذشته که فکر کرده من بهش اذن ورود میدم:|

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۵
گلبرگ مغرور :)

امروز باید کلی کار تحویل میدادم و مامانم دیشب برام یه آهنگی گذاشته بود که زنه بلند بلند داد میزد'لتس هَوِ درینک' و آره بیا'لتس تیک اِ شات'

بله اینارو در حالی تو اون شب کذایی گوش میکردم که تنها درینک موجودم 'شربت شهادت'بود!!!!!

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۲۲
گلبرگ مغرور :)

اظطراب من تقریبا خوب شده بود یعنی حداقل دو سه ماهی بود که حمله نداشتم و امروز...

با تشکر از خانم آ که زد همه چی رو خراب کرد :)

پی نوشت:واقعا با کلمات نمیتونم بگم چقدرررر حالم بده!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۱۶
گلبرگ مغرور :)

خلاصه سیزده به در ۹۹

ساعت دوازده بیدار شدم

بعد از بیداری مستقیم نشستم پای سریال فاخر سیب ممنوعه

بعد باشدم موهامو مرتب کردم

بعد آش رشته عزیزم حاظر شد ناهار خوردم

بعد نزدیک دو بود اومدم درس بخونم که همه همسایه هامون تصمیم گرفتن زیر پنجره اتاق من پارتی کنن

بعد ساعت سه و خرده ای شد دیدم واقعا از سر و صدای اینا نمیشه درس خوند

بعد از قرن ها پاشدم لب تاپ رو سرویس کردم و براش فیلتر شکن ریختم تا بتونم یوتیوب رو در ابعاد بزرگتری داشته باشم

بعد اومدم دیدم مامانم داره باز پخش برنامه نوروزی اون شبکه هه رو میبینه

بعد بلندش کردم و یه ساعت کامل با پلنگ چش قشنگه شیلنگ تخته انداختیم

بعد بازم تلویزیون دیدیم

بعد ساعت هشت شد رفتیم تو بالکن برا پرستارا پزشکا دست زدیم

بعد دوباره نشستیم پای یه سریال فوق فاخر دیگه

بعد سوسیس سیب زمینی درست کردیم 

بعد نه و خرده ای شد و من اینجا با لپ تاپی که بعد هزاران سال روون شده بود ور رفتم

بعد پایتخت دیدم بعد مسواکمو زدم اومدم تو پلاتو با مرضی گیم زدیم

و در این لحظه ام اینجام

......

*دلم میخواست این همه' بعد' بگم

*من هیچ عیدی رو یادم نمیاد که خونه خودمون باشیم همیشه از یه هفته شایدم بیشتر قبل عید تعطیل میکردیم میرفتیم اردبیل تا آخر عید و همیشه ام سیزده به در بر میگشتیم لذا سیزدهما به جز یکی دو بار ،دیگه هیچوقت روز خوبی نبوده همش روز برگشت به مدرسه و جدایی و پایان صفا سیتی، بوده:||

دیگه با این اوضاع متوجه شدید که امروز پادشاه تمام سیزده به در هایی بوده که تا الان داشتم؟

* آش رشته برای من حکم عشق زندگیم و نیمه گم شدم رو داره میدونم عجیبه ولی واقعا بدون اغراق دارم میگم،اینو از این نظر گفتم که بدونید امروز چقدررر خوشبخت بودم*_*

*این واقعا بی ربط به سیزدهه اما دیروز شیرینی دانمارکی درست کردم و از اونجایی که روی هوا زده شد عکس شایسته ازش در دست نیست(ولی دو تا عکس ناشایست در دست هست)

*خب دیگه برنامه اینه از فردا برا امتحان جمع بندی نیمسال دومِ پنجشنبه هفته بعد خر بزنیم.

______

خانم آ پیام داده که فردا ساعت یازده تلویزیون آموزش طراحی چهره داره با کاغذ بشینید پا برنامه بعدش تمریناتون رو برا من بفرستید

خیلی خیلی خیلی دوست دارم براش تایپ کنم که'عزیزم چرا فکر میکنی من تو رو به کتفم میگیرم؟،تو حتی اون مرحله ام رد کردی'

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۰۷
گلبرگ مغرور :)

کلمات güle güle(گولِ گولِ) و hoşçakal(هُش چاکال) هر دو در زبان ترکی استانبولی برای خداحافظی به کار میره اما hoşçakalرو کسی میگه که داره میره و معنیش اینه که 'خوش بمون' و güle güle رو کسی میگه که داره ترک میشه به معنی 'خندان خندان برو'

زیبا نیست؟

پ.ن:این همسایمون پاشده با اهل و عیال زیر پنجره اتاق من چادر زده  دلم میخواد رو سرشو آب جوش بریزم و یه کاغذ پرت کنم پایین که روش نوشته' برید دم پنجره عمه کنکوریتون تجمع کنید'

پ.ن۲:یا قمر بنی هاشم تازه الان میخوان گیم بزنن خدااااااااااااا

پ.ن۳:پسر یه آهنگایی گوش میکنن نه تنها خود خواننده بلکه تو سر سگم بزنی گوش نمیکنه-_____-

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۶
گلبرگ مغرور :)

به پاس این همه سگ دو زدن میخوام امروز رو 'لش دی' نامگذاری کنم.(خوشبختانه این تنها کاریه که تو مرحله عمل کاملا ثابت کردم خودم رو :||)

 

در حالت عادی شونزدهم فروردین من باید اولین آزمونم رو میدادم بعدش بیستم بعدش یک اردیبهشت و همینطوری آزمون داشتم تا هیفده خرداد ،چهار روز دیگه شونزده فروردینه اما چیزی که کاملا مشخصه اینه که نه تنها ما بلکه یه دنیا در حالت عادی نیست

آزمون ها n روز عقب افتاده یه روز میگن خرداد یه روز میگن اول تیر یه روز میگن آخر تیر اول مرداد و به معنای واقعی کلمه از اینکه نمیدونم چند وقت دیگه شرش از سرم کنده میشه و میتونم به زندگی گل و بلبل عادی خودم برگردم،مُتِنَفِرَمممممم.

پ.ن:سریال طلسم شدگان با دوبله فارسی رو ببینید تنها فیلمیه که دوبلش از زبان اصلیش بهتره:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۸
گلبرگ مغرور :)

خب استوری های کراش در حالی دیدم که یه خانمی رو بغل کرده بود اگه گفتید اون خانم‌ کی بود؟ احسنت،مادر شوهر آیندم‌بود :|||||

 

پ.ن:امروز منت سر کتابم گذاشتم و سه ساعت و رب درس خوندم ،سه ساعت و رب ،در حالت عادی سیزده روز دیگه باید اولین امتحانم رو میدادم ولی خب تاخیر هفتاد روزه ای که افتاد ذهن من رو از درس دور و به پروژه پینگ پنگ بازی کردن رو میز ناهار خوری نزدیک کرد:||

 

پ.ن۲:  فیلترشکن مبارک رو روشن کنید♡ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۲۳
گلبرگ مغرور :)

توی دومین روز سال حس صبح های مسافرت رو دارم که آدم با خوشحالی بیدار میشه میخواد زود صبحونش رو بخوره بره لب ساحل،واقعا هم نمیدونم چرا:///

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۵
گلبرگ مغرور :)