(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

و امروز به اندازه کافی سیاه بود
'چندش' منو عمیقا بخاطر کاری که مقصرش نبودم چزوند و اصلنم حرف منو گوش نکرد
امتحان ترم رسانه یه کلمه رو ندیدم و گفت یه نمره ازم کم میکنه
زیبا نیست؟؟
هوا به این دلگیری کل چهار زنگم سر کارگاه آهنگایی پخش کردن که قشنگ فقط منو یاد ماندانا مینداخت
خدا میدونی چند بار به بهونی کار خودمو تو کنج پشت به همه چپوندم و بدون اینکه کسی بفهمه آروم گریه کردم
برای اونم تعریف کردم بجای اینکه درکم کنه فکر کرد میگم که مقصر اونه!!
اونم زد به تیپ و تاپم منکه نا نداشتم حتی جوابشم ندادم فقط باز گریه کردم!!
اومدم دیدم خاله هام و دختر خالم راجب این حرف میزنن که شب یلدا هر کدوم یه چیزی بیارن تا به کسی فشار نیاد و تا میتونن ساده بگیرن مهم دور هم بودن!!
من باز سوختم،از اینکه اینقدر دورم و قطعا چقدر بهشون خوش میگذره جمعه
اون آش دوغیو تصور میکنم که با آیران درست شده و خاله همینطوری که به بقیه تعارف میکنه اون سیر عجیب قریب خودشم به همه پیشنهاد میکنه:)
چقدر دورم،چقدر کار دارم،چقدر خستم!!
بمونه برام که دو تا چیز خوب بادم باشه اول خوب گوش کنم دوم قاطعانه 'نه' بگم:)
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۳
گلبرگ مغرور :)

اینقدر روز جالبی داشتم که حتی فکر کردن بهشم عصابمو خورد میکنه

دوباره همون حس که کله امو نگه داشتن زیر آب و دارم خفه میشمو و هیچکاری از دستم بر نمیاد روزم یه همچین حسی داشت:|

اون عوضی برا دفعه دوم اشک منو دراورد و احتمالن کلی با خودش احساس خفنیت کرده:|

واقعا نمیترسه از جوابی که بعدن باید پس بده؟چه میدونم من اصلن:|

از جالبیای امروز اینو بگم که امروز ساعت نه صب بهمون فلافل دادن:|نه صب نه صب نه صب!!!

البته من معترضم همون نه صب خوردمش!!!

.

مسافرت که بودیم من یه ژاکتو میخواستم ولی بعدش یه ژاکت دیگه رو پسندیدم و اونو خریدم

همینطوری چند روز پیش ذهنم رفت سمت اون ژاکته(احتمالن داشتم درس میخوندم که همچین چیزی اومده تو ذهنم)بعد خلاصه خالم برام کادوی بی مناسبت فرستاده و دقیقا همون ژاکته همون ژاکته!! با همون رنگ همون مدل حتی شکل سر زیپشم دقیقا عین همونه  اصلن اینقدر خر کیف شدما*__*

حالا جالبش اینکع من اون ژاکته رو اصلن دو هزار متر شایدم بیشتر اونور تر اردبیل دیده بودم و هیچوقتم خالم نه اون ژاکتو دیده بود نه من اصلن راجبش حرفی زده بودم نه هیچی

خلاصه که اسم این پدیده چیه ؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۷:۵۸
گلبرگ مغرور :)

امسال خیلی از کارامون گروهی شده بعد بچه هایی که فقط در حد همکلاسی بودن برام میشینن کنارم تا کارارو پیش ببریم و جالبش اینه که همشون بلا استثناء آخرش میگن'ما همیشه فکر میکردیم تو آدم آرومی هستی!!!

متاسفم که گند زدم تو تصورتون حالا بیاین گلوله کاغذی پرت کنیم به بقیه:|

من قرار بود اسطوره مقابله با اعتیاد باشم ولی خوب بیشتر شبیه یه خود فروخته شدم که روز سوم رفت اینستاشو نصب کرد:|

ولی اینقدر کم استفاده میکنم ازش اصلن باور ناپذیره این زمان از من:/


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۰۶:۵۱
گلبرگ مغرور :)

اینستام رو دی اکتیو کردم چون به این نتیجه رسیدم با این حجم انبوه کاری که رو سرم ریخته زیادی باعث وقت تلف کنیم میشه

امروز بعد چهار سال بدون اینستا زندگی کردم و یکی منو از برق بکشه تا حماسیش نکردم:|

راستشو بخواین اونقدر اذیت نشدم فقط یکم اعصابم خورد بود چون طبق عادت هی میومدم پای گوشیم بعد یادم میوفتاد که من کاری باهاش ندارم دوباره برمیگشتم سر کارم ولی اونطوری که دلم بخواد اینستا رو باز کنم یه چرخی توش بزنم اصلننننن!!

نمیدونم تا کی قراره دی اکتیو بمونم

ولی دوست دارم اگه تونستم دووم بیارم حداقل تا پایان امتحانای ترم:دی)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۵
گلبرگ مغرور :)

بابا خانوم آ خیلی خفنه

اینکه دو برابر سن من فقط تو این کار بوده،فوق حرفه ای و دقیقه،هر روز برای تدریس خصوصی و دانشگاه بهش زنگ میزنن ،از عالم و آدم متخصص هرکی میشناسم معتقده خانوم آ عالی ترینه و براشون حکم استادو داره و و و 

حالا یه همچین آدم خفنی جلوی دو تا معلم تخصصی و عمه بچه ها وایسا و با یه تاکید خاصی بگه :این دوختش فوق العاده عالی و تمیزه خیلی ام سرعتش بالاست من واقعا تعجب میکنم با این سنش چجوری میتونه اینطوری باشه'

قاعدتا وقتی این اتفاق میوفته آدم باید از خر کیفی منفجر شه

ولی چه اتفاقی میوفته که من نه تنها شاد نیستم بلکه حس کسایی رو دارم که کله شونو گرفتن زیر آب و دارن خفه میشن؟

خانوم آ یهویی گفت چون تو اینقدر سطحت بالاست یه چیزی رو بدوز که هم از برای بچه ها تخصصی تره باشه هم بفرستیم برا جشن واره

بعد همون لحظه یکی از بچه ها اومد یه طرحی انداخت وسط (قذا،غذا؟قضا؟ و قدر و نگاه کن تروخدا)یهویی چشماش برق زد گفت اینو میدوزی منم که اصلن برق گرفته بودتم عین یه بی مغز تمام عیار قبول کردم و از اون لحظه سه تا معلم دور هم جمع گشتند تا ببیند الگو سازی این مدل چه شکلیه،یعنی میخوام بگم تا این حد سخته که 6 ساعت روش وقت گذاشتن ولی هنوز مطمئن نیستن اونم اون آدمای به اون متخصصی خلاصه که از خدا برای من طلب رحم کنید:|

پ.ن:ولی خب  قسمت خوب ماجراش اینه که سر این لباسه قراره یه چیزایی مثل آستر کشی رو که درسمون نیست یاد بگیرم از این نظر به نفع من

بعد از یه ور دیگه ام فک کنید من بتونم تو جشنواره رتبه بیارم میدونید چقدر برام خوب میشه؟؟

خلاصه به شب بیداری ها سلامی دوباره باید کرد....!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۱۷:۱۰
گلبرگ مغرور :)

اصلن یه چند روزیه به طرز وحشتناکی نژاد پرست شدم و از همه هندیا بدم میاد دلیلشم اصلن بخاطر ازدواج نیک جوناس با اون دختر هندیه نیستا اصلن!!!

خلاصه امروز دست تقدیر یهو مارو نشوند پای یه فیلم هندی که اصلن هندی نبود!!فوق العاده قشنگ بود ،داستانش کلن راجب این بود که غرور چطوری آدمو به خاک مینشونه و خود باوری و اینکه داستانش بر اساس واقعیت بود و شخصیت اصلی فیلم در دنیای واقعی اولین زن کشتی کار هندی بوده که مدال طلای مسابقات جهانی رو آورده

و یه چیز دیگشم راجب این بود که زن ها چقدر قوی ان ولی تو جامعه و فرهنگ غلطشون ضعیف میبینشون و مسخرشون میکنن و اینا!!

خلاصه که یک میلیار و اندی اهالی هندی عالم بدانید و آگاه باشید من فعلن باهاتون در صلحم!!

پ.ن:بعضی وقتا فکر میکنم واقعا چرا این پرت و پلا ها رو به اشتراک میزارم؟

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۶
گلبرگ مغرور :)

اینقدر چیزای پرت و پلا و بهم ریخته تو ذهنمه که خدا میدونه

چند هفته پیش یه انشا خوندم راجب ماندانا که به قول گفتنی کاملن از دل برآمده بود و اشک نصف کلاس درومد:|

یهو میای خونه میبینی پدری که نمیتونه فرزاد فرزینو تحمل کنه نشسته کنسرت 'راجر واترز'میبینه با کلی به به و چه چه 

با اون دعوام شد نه خیلی جدی ولی خب خیلی رو مخمه خیلی خیلی مخصوصا اون قسمتش که فکر میکنه قدیس مقدسه یا اونجا که گلاب ب روتون شبیه باد معده رفتار میکنه ،خلاصه بعدش از خودم عصبی شدم که اجازه دادم همچین آدم بیخودی عصبیم کنه و برای صد و بیست و سومین بار متذکر شدم سال دیگه تموم شد نه تنها از هرچی که دارم حذفش میکنم حتی اگه تو خیابون دیدمشم جواب سلامشو نمیدم!!

واقعا دلم میخواد برم مسافرت ولی خب نه همسفر دارم نه اصلن شرایطش محیاست یه کوله بار کار دارم و امید به تعطیلی شنبه:|

خیلی جدی دوست دارم مدرسم که تموم شد یه پولی جمع کنم و برم کیش زندگی کنم حالا دانشگاه خفن نرم یا جای خفن کار نکنم جاش یه زندگی آروم دور از شلوغی با یه خلیج فارس دلبر بغل گوشم دارم زیبا نیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۵:۳۲
گلبرگ مغرور :)

ببنید چی پیدا کردم!!

اون میکس کذایی ای که منو باهاش از خواب بیدار کردن

حالا شما اون قسمتایی که اوج میگیره رو تصور کن با یه صدای بلندی که شیشه ها میلرزید و جیغ وداد ملت



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۲
گلبرگ مغرور :)

خب اولش قرار بود که هاجر ساعت سه رب بیاد دنبال منو باهم بریم میدون آرژانتین که حرکت بود ولی من تا چهار وایسدم خبر نشد زنگ زدم جواب نداد،خلاصه من خودم رفتم و بعد کاشف به عمل اومد که خواب مونده بودن!!!!

خلاصه هاجر ایناعم رسیدن و حرکت کردیم

فک کنید از یه رب پنج صب تا هشت رقصیدیم فقط

خداروشکر آدمای اتوبوس ما اکیپای جوون بودن و خانواده ها رفته بودن اون یکی اتوبوس

خلاصه اکیپ پشتی ما آهنگ گذاشت ،هاجر بلند شد کاپشنشو بزاره بالا یهو از پشت داد زدن،ماشالا اولین نفر بیا وسط ،هاجرم کم نیاورد پاشد رفت بعد دیگه همه اومدن ریختیم وسط اصلن یه وضعی

بعد یه جا یهو گفتن پلیس راه آهنگا ساکت شد پرده ها رو کشیدن وهمه نشستن سر جاهاشون تا پلیسو رد کردیم لیدرمون داد زد رد شدیم بیاین و دوباره بساطمون برپا شد

بعد قرار شد خودمونو معرفی کنیم،اکیپ پشتمون همه تکنسین اتاق عمل بودن اکیپ جلوییمون همه دانشجوی سال آخر پزشکی و به این نتیجه رسیدیم پرت و پلا ترین تحصیلاتو فقط منو و ریحانه و هاجر داریم:|

وقتی رسیدیم بقیه مسیرو باید با مینی بوس میرفتیم پس ماشینو عوض کردیم و راننده با موزیکای داغان قاسم آبادی اعصاب همه رو چرخ کرد:|

صبونه میز مارو اینقدر دیر دادن که از شدت گشنگی داشتیم بربری با نارنج میخوردیم،البته این بربری با نارنج ایده خواهر ریحانه بود که موفق واقع شد حتما امتحان کنید😐😂

بعد دوباره رفتیم کوه نوردی و اینا تا تو یه مکان مستقر شیم ،نگم که چقدررررر زیبا بود چقدرر

بعد دیگه کلی عکس گرفتیم خل شدیم و اینا

فک کنید منو ریحون وایساده بودیم همینجوری بعد بدون هیچ آهنگی شروع کردیم رقصیدن یهو دیدیم دو تا پسر با یه علامت سوال بزرگ دارن نگامون میکنن:\

ماعم اینقدر ضایع کابلو گرفتیم کلن جهتمونو عوض کردیم اونوری وایسادیم بعد خودمون پاره شدیم از خنده#خلیسم

بعد از کوه اومدیم پایین مه شد چای اتیشی خوردیم دوباره گوش جان سپردیم به موزیک داغان قاسم آبادی(من میگم گوش جان ولی واقعا مغزمون تیلیت شد)

دوباره وایسادیم بعد وقتی خاستیم سوار اتوبوس مرگ شیم(مینی بوسمون)دیدیم توش تاریکه و کسی ام نیست اول هاجرو فرستادیم که اگه قرار باشه دو تا دست از داخل بکشنش ،ما قربانی نشیم بعد بسم الله گویان خودمون وارد شدیم:|

منو ریحون سر اینکه عنبر و النسا باید از الاغ ماده باردار باشه یا الاغ ماده بی جفت با لیدرمون بحث کردیم ولی به  نظر من پشکل پشکله دیگه آخه این تئوریا چیه میدین!!

تو مینی بوس منو ریحون جلو نشسته بودیم بعد لیدر که اومد عکس بگیره دوربین قشنگ تو صورت من بود منم دستمو گرفتم رو صورتم که نیوفتم دیگه فلش دوربین و دیدم خیالم راحت شد دستمو ورداشتم یهو دیدم دوربینو گرفته تو صورتم میگه 'حالا نمیزاری من ازت عکس بگیرم؟

وای یعنی قشنگ پنج دقیقه دستمو رو صورتم نگه داشتم تا بیخیالم شه

مسیر مینی بوس رو تموم شد و سوار اتوبوسامون شدیم تا برگردیم آقا ما خواب بودیم یهو صدای میکس آهنگ حامد همایون به چه بلندی پخش شد و واقعا تو عمرم اینقدر از حامد همایون بدم نیومد!!

هاجر و مائده(خواهر هاجر)حالا که بیدار شده بودم خواستن بلندم کنن بریم وسط که خب من گفتن در اعتراض به اینقدر بیتوجهی به خوابم نمیام بعد که دیدم کسی به کتفشم نمیگیره منو، تصمیم گرفتم اعتراضمو حفظ کنم ولی همپای دوستان برم وسط!!

بعدم لیدرمون گفت هرکی با این آهنگ سرخپوستی برقصه بهش جایزه میدم ماعم هاجرمون،امید تیممون رو فرستادیم وسط ولی خب لیدر پیچوند

دیگه بعدشم که دیگه نیم ساعت مونده بود به تهران و همسفرا کاملنننن تخلیه کردن خودشونو آهنگای ابی رو گذاشتن و همه بلند بلند خودندیم و اینم شد کنسرت سرپایی:دی)

واینکع این مسافرت بهترین مسافرت عمرم بود اینقدر که خوش گذشت و رقصیدیم و خندیدیم و جلف بودیم!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۲۳:۵۲
گلبرگ مغرور :)

مامانم رفت اردبیل که تاریخ سازی کنه:دی)

خب با هاجرشون و ریحونشون سه صبح راهی شمال کشور میشیم به صرف بازدید از جنگل راش،یه قله ای،راه رفتن تو مه و اینا شبم برمیگردیم

و اینجانب خوشحال ترینه چون بالاخره داره با یه کوله میره سفر البته یه روزه بودن سفر هم بی تاثیر نیست:|جایی که میریم اینجاست^^

پ.ن:حالا درسته من چند ساعت دیگه عازم یه سفر کاملن متفاوتم ولی به طرز عجیبی دلم شنا کردن تو خلیج فارسو میخواد،یعنی میشه قبل از تموم شدن سال خدا مارو یه جنوب بطلبه؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۸:۴۹
گلبرگ مغرور :)