غزل گفت با مامان و عمش حرف زده و نمیارنش ایران
یعنی بعد این همه سال انتظار حتی دیگه وقتی زیر خروار ها خاکه ام نمیتونم پیشش باشم
میدونید تو این شرایط که تمام دوستای عادی و صمیمی اون مرحوم که از عمق رابطمون خبر داشتن،دارن آیدی منو از هر جایی شده گیر میارن فقط برای اینکه دلداریم بدن و یه عذاب وجدان خاصی دارم در شرایطی که همه فک میکنن داغون داغونم،حالم خوبه
شما بودید یه طوری نمیشدید؟
تمام این غصه خوردنا،خسته بودنا،بی حوصله بودنا،بی اعصاب بودنا،شفته بودنا
همه رو میخوام پشت ساعت 23:59 دقیقه امشب بزارم و برم
هفته ی سختی رو گذروندم به خودم حق میدم برای داشتن تمام موردای بالا به هر حال برای من اتفاق کمی نبوده و نیست ولی زندگی رو نمیشه متوقف کرد دروغ چرا اگه دلم بخواد گریه هم میکنم اما نباید از قبل از مردن از قافله جا بمونم
یه داغی رو دلم مونده که هیچوقت خوب نمیشه اما نباید بزارم داغ دوومی که رو دلم میمونه استفاده نکردن از فرصتام باشه
در کل از زهرا و آنه تمام کسایی که تو این مدت سعی کردن با حرفاشون آرومم کنن،بهم تسلیت گفتن و یا هر چیز دیگه واقعا ممنونم و عذر میخوام که این مدت اوقاتتون رو تلخ کردم
فک میکردم مرگ ماندانا شوخی بیش نیست حتی وقتی همه براش پیام تسلیت میفرستادن باور نمیکردم
امروز رفتم دم خونشون داییش مشکی پوشیده بود باهاش حرف زدیم
پرسیدیم ماندانا سالمه دیگه این چیزایی که راجبش میگن الکیه؟
گفت فوت کرده گفت تصادف کرده سرش خورده به جدول
گفت خونریزی مغزی کرده گفت تو آمبولانس تموم کرده
مانی قشنگم خواهر عزیز من واقعا رفته
هیچوقت فکر نمیکردم مشکی عزای بهترین دوستمو بپوشم موقعی که داشت میرفت از ایران میگفت بی خدافظی میرم وقتی بی خدافظی رفت بعدش کلی پشیمون شد لعنتی پس چرا بازم بیخدافظی رفتی؟
خب ازونجایی که مقدمه چینی بلد نیستم پس میگم:/
1_من از عشاق دو آتیشه ی سیر ترشی،ترشی لبو و ترشی آلبالو هستم و اینارو خالی خالی میخورم یعنی مثلن میخوام تلویزیون ببینم میرم یه کاسه ترشی میکشم همینطوری میخورم و میبینم:/
2_بعضی روزا از خواب پا میشم احساس میکنم باید با داداشم دعوا کنم و بدون هیچ دلیلی میرم باهاش دعوا میکنم
3_در تمامی مکان های عمومی و خصوصی و در جمع خودم،فامیل و دوستان من مودب ترین آدم دنیام یعنی یه حرف بد از دهنم بیرون نمیاد ولی به محض اینکه پامو میزارم داخل مدرسه به یه آدم غیر قابل پخش تبدیل میشم:|
4_ من پر رو ترین خجالتی دنیام یعنی نمیدونم اینو چجوری براتون توضیح بدم
مثلن اینکه کلن خیلی راحتم ولی در عین حال خیلی خجالت میکشم . آآ فک کنم نمیتونم منظورمو درست برسونم
5_وقتی سوار تاکسی خالی میشم دعا میکنم تا رسیدنم به مقصد هیچ مسافر دیگه ای سوار نشه
6_وقتی مدرسه تعطیل میشه و هیچکس نمیاد دنبالم به خودم میگم'خب وقتی نمیتونید مسئولیت قبول کنید چرا بچه دار میشید؟'بعدم خودم به حرف چرندی که گفتم میخندم و دو قدم راه خونه تا مدرسه رو تاکسی میگیرم:|
7_خیلی سریع آشپزی میکنم مثلن یه خورشتی که پختنش با برنج 3 ساعت طول میکشه من 40 دقیقه ای می پزم و این همیشه برا خانواده سواله چطوری اینقدر سریع؟درواقع برا خودمم سواله
همین دیگه ممنون ازین چالش ^^
تقریبا شدیم آدم های سالم روانی همون غمگین های شاد همیشگی:/
در ادامه میخوام در روز معلم این رو بی افزایم که معلمین چه برداشتی از تعطیلات آخر هفته دانش آموز دارن؟
1)زمانی برای استراحت دانش آموز بعد یک هفته سخت و پر تلاش
2)زمانی برای خفه کردن دانش آموز در حجم انبود کار های داده شده از طرف معلمین تحت عنوان 'تکالیف آخر هفته:(
....
پ.ن:البته روز معلم فرداست ولی باشه:دی)
- میشه حالا که شما دارید میرید سوییچ ماشینم ببرید
+برا چی ببریم ما که ماشینو نمیخوایم؟
- آخه امیر ماشینو ورمیداره بعد من میمونم
*بابا میدونی چیه داتی 'دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه'رو داره زندگی میکنه
-نخیرم مگه تو اصلن دانشگاه نداری
+نه فردا دانشگاهشون تعطیله
*آره خانوم معلممون گفته نیاید
-بخاطر اینگه امتحان ارشده فردا
*امتحان ارشد؟بابا ااااااااا
+ولی نگا تروخدا این امیر که باید التماسش میکردی بره گواهینامه بگیره الان حق نداره پشت ماشین بشینه هاا
- حالا نه که این خودشم خیلی رانندگی دوست داره من بهش گفتم امروز بیاد دنبالت با ماشین ولی نیومد
+عه چرا
-گفتش از صب استراحت کردم خستم -__-