(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

شاید باورتون نشه ولی من دقت کردم تقریبا دو ماهه که تو مدرسه به هرکسی نزدیکم باشه میگم'ببین اگه دوست داشت که گم نمی کرد یادگاریتو'!!!!!!

یک حالا اینکه این حجم از جفنگیات از کجا به مغز من راه پیدا کردن خودش یه سواله

و حقیقت وحشتناک بعدی اینه که اگه ده سال بعد دوستام منو به اسم اون دختره که میگفت اگه دوست داشت که گم نمیکرد یادگاریتو'به یاد بیارن چی !!!

من این همه شخصیت بزرگ و تاریخ سازی بودم چرا با یه همچین جفنگی وجه فوق العاده ام رو خراب کردم://////

.

آها به یه چیز دیگه ام دقت کردم استادم هوشم هر سری هر برگه ای پخش میکنه عملن پرت میکنه جلو بچه ها ولی به منکه میرسه خیلی مودبانه برگه رو میگیره جلوم میگه بفرمایید:||||

من چند تا ایده دارم راجب این قضیه

ایده اول اینه که خب مبارکه:////

ایده دوم اینه ازونجایی که من تو موسسه سگ اخلاق ترین عالم بشریتم شاید ازم میترسه و باهام خوب رفتار میکنه:/

ایده سومم اینه ازونجایی که خیلی از مرحله پرتم به چشم یک آدم مشکل ذهنی دار بهم نگاه میکنه و از سر ترحم باهام مهربون رفتار میکنه تا احساس نکنم با بقیه فرق دارم:/

.

پسر ولی بعضی وقتا کنکور چنان بهم فشار میاره که فکر میکنم کاش یه دختر شوهری بودم که پونزده سالگی ازدواج می کردم با پسر یه خانواده فوق مذهبی و پولدار،خونه ام طبقه پایین خونه مادر شوهرم بود تا قبل از اینم بزرگترین دغدغم این بود ناهار چی بپذم یا کدوم ایده کانال خانوم‌های قری خوبه که اجراش کنم ولی الان حوصله ام دیگه سر رفته و بزرگترین دغدغه ام این شده شوهرمو راضی کنم برام ماهواره بخره یا حداقل اجازه بده در هفته بجای ۴ بار پنج بار تو دورهمیای زنونه شرکت کنم://

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۸
گلبرگ مغرور :)

ولی آدم باید طبقه هفتم یه برج تو بالاشهرتهران ،با ویوی کامل کل شهر و کوها،فساد کنه نه اینکه بشینه امتحان ریاضی و هندسه بده:/

با این مکان یابیتون:||||

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۳
گلبرگ مغرور :)

ولی خب امروز دیگه خالی از عاطفه و خشمم و دارم میرم‌مدرسه تا کادر باشعورمون زحمت تولید بخش خشم رو قبول کنن:/

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۷:۰۷
گلبرگ مغرور :)

یه یه ساعت پیش دیگه احساس کردم نمی تونم دووم بیارم باید راه نفسمو باز کنم باید بلند کنم این چیزی که نشسته رو دلم و خب زار زار زدم زیر گریه

حالم خوب شد راه نفسم باز شد مامانم اون موقع میخواست بهم یه چیزی بگه ولی ترسید ده دقیقه پیش گفت که امشب مامان بابای ماندانا دارن میان 

و نشستم اینجا در حالی که همه چیز داره از جلوم رد میشه و دستام میلرزه و پاهام یخ کرده برای شما می نویسم که طاقت این یکی رو دیگه واقعا ندارم.ماندانا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۸:۴۲
گلبرگ مغرور :)

آقا امروز که بعد دو هفته با طرف کلاس داشتیم سر قضایای پیش اومده سر کلاس ما کلی جیغ و داد زد و شدید بغضش گرفت و در کل خیییلی ناراحت و عصبی بود.

من نمی دونم کی اینقدر پلید شدم ولی با تک تک سلول های بدنم از اینکه اینقدر ناراحت و در عذابه خوشحال شدم واقعا خوشحال شدم قشنگ اتفاقای پارسال داره تکرار میشه ولی این دفعه اونی که چشماش اشکیه خانوم آ استwink

همین دیگه واقعا حالم خوبه امروز:)

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۹
گلبرگ مغرور :)

انگار عین سگ برای یه آدمی که هیچوقت نبوده ناراحتم

نمیدونم چه مرگمه

ترس از فراموشی دارم اینکه یه جای دور باشم‌و فراموش بشم ناراحتم نمی کنه اینکه هستم و فراموش بشم ترسناکه

اینکه این جریان کنکور،هیچ جا نرفتن و جواب همه برنامه ها ،نه نه و نه عه

دارم از یادشون میرم ،جامم دیر یا زود پر میشه،روابط جدید،آدمای تازه تر ....

من سرم درد میکنه هر روز که به هوش میام داستان همینه

بین همه چیز گیر افتادم

کارای مدرسه رو درست نمی تونم پیش ببرم ،درس خوندن و تست زدن اما خوبه ولی تا وقتی که تو خونم سر امتحان انگار یهو طناب اتصال مغزم پاره میشه،بهش میگم لعنتی تو سیصد تا عین اینو حل کردی عین چی تسلط داشتی روش جواب بده چه مرگته و اون فقط 'آهنگ درخواستی'پخش میکنه

من از این حال سر آزمونم که معلوم نیست چه کوفتیه متنفرم

از خانوم آ که دو هفته است به قدری بهم ریختم کرده که با کوچکترین جرقه به همه میپرم متنفرم

از اینکه همه رو باید راضی نگه دارم

از این این خودم که همیشه بشاش و شاد بوده و الانم که حالش بده قیافش بازم بشاش و شاده و کسی باورش نمیکنه

اصلن از اینکه تو دنیای واقعی کسی باورش نمیشه من حال بد دارم،من از این منتفرم

من نمی دونم چه مرگمه آما صبح که میشه باز جلد خوشحالمو می پوشم و راه میوفتم بدون اینکه هیچکس بفهمه من این روزا چقدر نیاز به توجه دارم،چقدر حساس تر و شکنندم ،چقدر دیگه تاب هر چیزی رو ندارم

میگذرونم این روزا رو ولی حداقل بعدش که تموم شد منت کسی بالاسرم نیست،میگم در حالی گه حتی حاظر نبودید منو بشنوید،من تک و تنها همه چیزی رد کردم:)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۲:۳۴
گلبرگ مغرور :)

من خیییلی خستم و می خوام به این سردرد متدوال امیدوار باشم،ایشالا که توموره:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۳:۵۹
گلبرگ مغرور :)

این شهر بلاتکلیفه،فرهنگ نداره،اصالتشو لابلای ساختمونای نما رومی گم کرده،خاکستریه ،سالهاست خودشو فراموش کرده ،من از این شهر بدم میاد اما،عاشق تک تک لحظه هایی ام که از صبح زود تا بوق سگ تو خیابوناش دنبال هدفام دویدم:)

عکس به وقت'شاید آخرین آذر' من

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۸
گلبرگ مغرور :)

خیلی خب من رویکردمو در برابر خانوم آ انتحاب کردم

می خوام خیلی صبا صفری طور بهش بگم 'آی دونت کر'که تو چی می خوای چی نمی خوای

اون چیزی نهایتا اتفاق میوفته که من می خوام:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۶:۲۱
گلبرگ مغرور :)

هوامون آلودست

یه ویروس واگیر دار وحشتناکم که پخش شده

خب ما رسیدیم ته خط:)

 

ولی به صورت کاملن جدی حس آدمی رو دارم که تنگی نفس شدید داره انداختنش تو یه اتاق و هی درصد اکسیژن رو کم و کمتر میکنن

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۷:۱۱
گلبرگ مغرور :)