(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

آقا پازل یه مسابقه دابسمش راه انداخته کاری ندارم جوایزش چیه هرکی هرچی ببره شخصا خودشون میدن به طرف^_^

به نظرتون شرکت بکنم یا نه خودم خیلی دو دلم:/

اگه ایده ی جالبی واسه دابسمش دارید بگید بهم لطفا♡

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۰
گلبرگ مغرور :)

از صدقه سری عمل به قولی که داده بودم کمر تا گردنم چنان دردی میکنه که بیا و ببین"/

الان فقط دو تا راه برام مونده یا همینطوری رو تخت دراز بکشم یا تلاشی در جهت بلند شدن بکنم تا از درد بمیرم(تا این حد یعنی -__-)

خلاصه من قصدم این بود تابستون و بترکونم منتها خودمو ترکوندم:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۹:۰۹
گلبرگ مغرور :)

گفتم که از خجالت دیروزم در میام خب یه جوری درومدم که دیگه قول میدم از خجالت هیچ روزی در نیام چون چیزی ازم نمیمونه:)

پدر دیروز خیلی اسرار داشت که فردا برویم طبیعتی جایی ولو شویم(پدر شدیدا گولمون زد چون نه تنها ولو نشدیم 3 ساعت هم از دره و رود و کوه بالا رفتیم)خلاصه اولش مخالف بودم منتها بعد از افتادن آن اتفاق های مزخرف خودم مشتاق تر از پدر شدم برای طبیعت گردی:/

ساعت های آخر شب بود،زد به سرم که آنه هم روز خوبی نداشته زنگ بزنیم بگیم فردا ورت میداریم می بریمت که جور شد.

اما در همان ساعات اولیه آنه مواجه شد با مشکل بزرگ:حالا چی بپوشم-__- بهش گفتم یه چیز راحت بپوش در ادامه برای وی شرح دادم که من دنبال راحت ترین لباس گشتم و در نهایت رسیدم به دامن گل گلی گشادم با کتونی منتها خانواده جلومو گرفتن و من فک میکنم سقف اینجا برای من کوتاه و من باید از اینجا برم چون ملت به دیدن آدمی با دامن گل گلی کتونی عادت ندارن و اصلا چه وضع زندگیه×_+ خودش دریافت که اگر بیشتر بر سوالش پایبند باشد حتما فردا به جای طبیعت سر از مرز در میاورد و تمام کرد این بازی کثیف رو ها ها ها؛)

شب کمتر 5 ساعت خوابیدم آنه هم دقیق اینطوری بود با این حال انرژی داشتیم بیا ببین از اونجایی که این پیک نیک خیلی حساب شده بود هیچی همراه خود نبردیم-__-خدا شاهده پدر از شهر بیرون اومد و ما حتی بطری آب نداشتیم خلاصه با دیدن اولین سوپری کنار جاده چنان جیغی کشیدم که هرکی ندونه فک میکنه من صد ساله چیزی نخوردم خریدارو کردیم و فلان تو یه کافه کثیف هم یه نیمرو جاده ای زدیم که خیلی چسبید ^__^

اما آرامش قبل از توفان که میگفتند همین بود در پست بعد برایتان توضیح میدهم که چه توفانی بر سر منو آنه خراب شد که هیچکداممان از کمر درد و پادردش در امان نماندیم ولی با این حال بسی خوش گذشت^__^


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۱
گلبرگ مغرور :)
اولین روز تابستون واقعیمو (منظور از تابستون واقعی تابستونیه که دیگه ماه رمضون و روزه تموم شده باشه ) رو خیلی طوفانی شروع کردم شاید یکم هم بیشترر از خیلی.
شما حساب کنید نشستن در خانه برای دخترکی که تمام عید فطر هایش را در حال سفر بوده چه حالی دارد ؟؟خودم جوابتان را میدهم حالییی خیلی بد :)
حال در این گیر و دار یک دوستی هم می آید و هر چه کرده و نکرده پای دیگری می نویسد و در آخر خداحافظ شما یا به قولی دیگر بای فور اور:)
پوف شاید از رفتن این دوست ناراحت نشوم حداقل تا الان که نشدم نبود اینجور آدما در زندگیمان به نظرم شاید خیلی بهتر از بودنشان باشد حداقل در نبودشان از قضاوت های یه طرفه اشان حرص نمی خوری به گونه ای دیگر یکی دیگر از دلایل به کام نبودن ایام تشریف ندارن -__-
بیخیال
با این حال از امروز گذر میکنم و به خویش تن خویش قول می دهم فردا را چنان خوشی بگذرانم که از خجالت اتفاق های امروز در بیایم یک امضا هم پای قولم میزنم تا به آن عهد که بسته ام متعهد باشم زیر اینجور قول ها زدن فقط به ضرر خودمه والا*__*
امضا:خانومه ایکس؛)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۴
گلبرگ مغرور :)


سامر ایز کامین(مدیونید فک کنید از جمله معروف استارک ها تو گیمز آو ترونز کپی کردم با اندکی تغییرات !!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۲:۱۲
گلبرگ مغرور :)

هرکس یه چیز هایی داره که بی نهایت براش عزیزه جدا از بحث پدر و مادر و خانواده و چیو چیو چی کتاب های من برام حکم نفسمو دارن .خسیس نیستما ولی اصلا دوست نداررم کتابامو به کسی قرض بدم به دو دلیل:

دلیل اول

به خاطر اینکه هرچقدرم از کتاب مذکور مراقبت بشه بازم تو این جابه جایی یه صدماتی بهش وارد میشه(وی بغضش را قورت می دهد)

دلیل دوم

به نظرم قرض دادن کتاب کار درستی نیستش چونکه نویسنده و مولف و صد نفر دیگه زحمت کشیدن برای درست کردن اون کتاب و وقتی یه نفر کتبو به صد نفر قرض میده درواقع پایمال میشه پولی که این صد نفر باید بابت استفاده از زحمت اون آدما باید بهشون بدن میدونید به نظرم مثل دانلود کردن آلبوم موسیقی.فیلم و سریالای نمایش خانگی از اینترنته درست نیستش.

* حالا همه ی اینا رو گفتم برا ابنکه یه کمک ریز بهم برسونید یکی از فامیلامون چند هفته است می خواد نه یکی بلکه چندتا از کتابامو قرض بگیره (دوباره بغض میکند) هی دارم می پیچونمش ولی تا ابد که نمیشه این کارو کرد یکی بگه چجوری بهش بگم آخه روم نمیشه:)

#چشم_داشتن_به_کتاب_های_مردم_کار_درستی_نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۲
گلبرگ مغرور :)

حالم خوبه بهتر از اون چیزی که باید باشه میخوام این حال خوب شبانمو باهاتون تقسیم کنم با گذاشتن یه آهنگ از ابی دلبر( یه وانت قلب آبی)

خواهشا با چشمای بسته گوش کنید:)

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۴
گلبرگ مغرور :)

یعنی آدم پاشه بره خندوانه جایزه ام ببره ولی نشونش ندن خب اسم این چیه آخه ؟!!-___-

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۴:۴۰
گلبرگ مغرور :)

من خدایی ازتون یه خواهش دارم لطفا این فکر غلط که هنرستانی ها تنبل اند و هنرستان فقط بخور و بخوابه رو از ذهنتون بیرون کنید که واقعا نیست .باور کنید هنرستانای فنی حرفه ای خوب معدل زیر نوزده و نیم رو ثبت نام نمیکنن بعد به نظرتون کسی که معدلش نوزده و نیمه تمبل محسوب میشه؟!!!!!!

این خیلی زشته که تا یکی میگه گرافیک می خونم میگیم خوش به حالت فقط نقاشی میکنید

تا میگه رشتم طراحی و دوخته میگن واااا مگه خیاطی خوندن میخواد 

همه این حرفا رو گفتم که بگم بالاخره تموم شد کارنامه رو هم گرفتیم و رشته مورد علاقمونم که طراحی و دوخت باشه ثبت نام کردیم البته نگید خیاطی چون قشنگ از اسمش معلومه طراحی که میشه طراحی لباس این چیزا و دوخت هم که معلومه چیه.

به امید خدا چند سال آینده صنعت مد و زخمی میکنم(آیکون خنده)

پیشاپیش عذر می خوام که مثل همه آرزوی دکتر و مهندس و وکیل شدن ندارم-__-

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۲۳
گلبرگ مغرور :)


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۳
گلبرگ مغرور :)