(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

آخرین چهارشنبه بهار

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۰۷ ب.ظ

دیروز برای امتحان عربی رفتم خونه هاجر

در واقع ما برای همه امتحانای ترم دور هم جمع میشیم و درس ها رو تقسیم میکنیم این به این معنا نیست که هر کس فقط درس خودش رو بخونه به این معنیه که اگه از اون درس سوال اومد تو امتحان اون فرد باید تو کتاب دنبالش بگرده:دی)

خلاصه بعد امتحان رفتیم آرایشگاه،جفتمون موهامون رو کوتاه کردیم اما....

آرایشگر محترم یه مدلی صد و هشتاد درجه اون ور تر از عکسی که هاجر نشون داد موهاش رو زد بعد برگشتیم خونشون هاجر تو آینه نگاه میکرد و همزمان که داشت قهقهه میزد گریه میکرد خیلی شرایط عجیبی بود همه وحشتناک خندیدیم هم وحشتناک ناراحت شدیم :(

°با اجازتون نمیتونم برا دوشنبه هفته بعد صبر کنم اصلااااااا شیرینی مناسبت دوشنبه رو باید با دستام خودم درست کنم*___*

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۸
گلبرگ مغرور :)

نظرات (۲)

دقیقن هاجرو درک میکنم مثله وقتی که من مدل نشون دادم و طرف موهاش مصری بود و موهای منو آرایشگره قارچی زده بود و تا چند ماه جلوی بابام شال مینداختم بهم نخندن ://///

پاسخ:
هاجر بدبدختم مصری میخواست طرف قشنگ تا وسط کله اش رو ماشین زد به این عنوان که نه موهات زیادی تا پایین اومده:||

عجب ://

پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی