(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

iki

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ق.ظ

دو هفته است به کانون گرم زبان آموزی بازگشتم و شروعش اینجوری بود که معلمم زنگ زد گفت من دارم کلاسارو شروع میکنم اگه توعم می خوای بگو که برنامه ریزی کنم

منم راستش زیاد راغب نبودم و نگران تداخلش با وضعیت شَلَم شوربای الانم بودم ولی بله رو گفتم و خب شاید باورتون نشه تو این دو هفته کلی روحیه ام بهتر شده و خب اتفاق خاصی یا افزایش فشاری رو چندان شاهد نبودیم:/

.

والدین یک هفته مسافرت بودن و من بودم داداشم

بزارید اینجوری توصیفش کنم،اون یک هفته بهششششت خالص بود

یعنی اون که کلن پای گیم بود منم شب که میشد کتاب هارو میبوسیدم و به آغوش فیلم های سخیفم پناه میبردم تا نزدیک صبح

صبحانه سیب زمینی سرخ کرده می خوردم

خونه در سکوووت کامل بود

هیچکس با هیچکس حرف نمیزد

اصلا نمیفهمید دنیای در سکوت چقدر زیباست:)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۴
گلبرگ مغرور :)

نظرات (۳)

۱۴ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۰ زری الیزابت

من می‌فهمم و با تمام وجود خواستارشم. 

پاسخ:
بیا بریم تو یه جزیره دور افتاده زندگی کنیم لام تا کامم با هم حرف نزنیم:دی

من چند ماه این سکوت رو خواستارم :))

پاسخ:
موافق :)
۱۵ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۸ زری الیزابت

من حاضرم

پاسخ:
طلا شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی