بعد شیش هفت روز امروز خوب بودم
شاد بودم،حوصله داشتم،اضطراب کوفتی نداشتم،اشتها داشتم،تمرکز برای درس خوندن داشتم،انگیزه داشتم
خوبه؛کم کم داشت یادم می رفت نرمال بودن چه شکلیه
بعد شیش هفت روز امروز خوب بودم
شاد بودم،حوصله داشتم،اضطراب کوفتی نداشتم،اشتها داشتم،تمرکز برای درس خوندن داشتم،انگیزه داشتم
خوبه؛کم کم داشت یادم می رفت نرمال بودن چه شکلیه
حالم خوب نشده ولی اینو تعریف میکنم
امروز عین یه شخصیت متظاهر علمی رفتم کتابخونه که خیر سرم درس بخونم حالا اینکه نتونستم تمرکز کنم و بدتر گند خورد به اعصابم هیچی داشتم برمی گشتم یهو خانومه که داشت اونجا میچرخید نمی دونم منو که با سرعت جت از پله ها پایین میرفتم چجوری دید یه طوری یهو گفت وایسا که انگار با دزد طلاهاش طرفه
و میدونید چی شد
برگشت با خشن ترین و تهدید آمیز ترین لحن ممکن گفت:دفعه بعدی با شال نمیبینمت!!!
آخه روانیا اگه یه جا یه قانون جدید داره عین یه بیشعور عاقل بزنید به در دیوار قانون مسخره جدیدتونو مگرنه ملت عنتر و منتر شما نیستن که وسط راه خفتشون میکنید
پسر اصلن نمیدونی چقدررررر کفری ام
بخاطر عبور از ده تا پله باید مقنعه سرم کنم؟مسخره نیست؟نه اصلن بگیم قانونشه خب یه جا بزنید اون قانونو من عین شما پسر پیغمبر نمیدونم خودمو که از روش های ماورایی متوجه چیزی بشم
اینقدری که این زنه توی تعیین نوع حجاب من جدی بود فکر نکنم سر کسی که اموالشو بدزده ام جدی باشه -___-
یعنی به یه مرحله ای رسیدم که به نظرم آدم بمیره ولی تو ایران بچه دار نشه اگه ام شد و بچه دختر بود بچه رو بکشه که زجر مرگش یه لحظه است ولی زندگی اون دختر تو این مملکت سر تا سر توهین و نابرابری و بدبختیه:(
شماره دوم:این پسره ام تو گروه تله همش داره پیامایی مبنی بر اینکه 'هاها با اینکه سوال غلطه ولی من باهوشم حلش کردم یا باورتون میشه کتاب میگه جواب اینه در حالی که جواب اونه'و غیر و ذالک میفرسته
میخوام بگم مومن همش یه روز گذشته این همه حرف زدی اگه تا پنج روز آینده همینقدر میخوای نمک ید دار بریزی بگو من لفت بدم چون نه حوصلتو دارم نه نت رایگان گیرم اومده-___-
راستش فهمیدم یکی از فامیلامون که خودشو صاف کرده،رتبه کنکورش اصلا جالب نشده و خب ذهنم مشغوله که این اتفاق ممکنه برای منم میوفته
راستش ترسیدم من از آزمونای اردیبهشت پیش رو و خدایی نکرده نتیجه نگرفتن عمیقا ترسیدم
ازینکه بهترین روزای نوجوونیمو فقط و فقط درس بخونم به یک هدف و بهش نرسم ترسیدم
من ترسیدم،و از فکر کردن به هشت ماه پیش رو اضطراب گرفتم.یعنی من میتونم از پسش بر بیام؟
داریم پیج یه فروشگاه آنلاین رو نگا میکنیم ،من یه پلت سایه میبینم و میگم اینو میزارم تو ویش لیستم!!
سهی که قیمتشو میبینه اضافه میکنه:ولی من اینو میزارم تو دریم لیستم!!
دریم لیست 'واقعا واژه زیبایی نیست؟
تو این یک ساعتی که متوجه شدم دریم لیستم میتونه وجود داشته برای گزینه اولش یه سفر مالدیو در نظر گرفتم:/
..
تا شیش ماه آینده پنجشنبه جمعه در اختیار کلاسای موسسه ام و خب الان با دو تا بحران رو به رو ام
بحران اول:اگه اون کراش سابقم همکلاسیم باشه چی-___-
بحران دوم:اگه همشون پسر باشن چی؟
پی نوشت کنم من اساسا دچار جنس مخالف هراسی،پسر ندیدگی یا داستان دراوردن و منقلب شدنو و اینا نیستم ولی خب اینکه تو کلاس یه دوست دختر داشته باشم لازمه دیگه نه؟
اه
دو روزه یه کفش کمون کردم حال ندارم برم امتحانش کنم الانم با سهی به این نتیجه رسیدیم ایشالا پس فردا میریم:/
سه شنبه ام بر میگردم تهران و خب عادلانه نیست
آها راستی بحران سوم
استاد زیبام میره عمل شه و خب اون چند هفته ای که نیست قراره با یه نفر دیگه کلاس زبانمو بگذرونم و من از اون طرف عین سگ میترسم-_-
هیفدم مرداد قطعا روز زیبایی عه چون
اول صبح آلبوم جدید ابی اومد
و
این همه خود زنی کردم سر نمره هشت ،برا کلاس کنکور قبولم کردن *_____*
امشب دمامون هفت درجه است و خب اون کدوم عقده ایه که میخواد در بالکن رو تا صبح باز بزاره؟
احسنت،نامبرده
از اونجایی که از اول تابستون تا الان من یک روز هم تو گرمای یخچال آب کن تهران خونه نبودم،قندیل بستن رو حق مسلم خودم میدونم:دی)
بله هوا سرده اینقدر که ظهر باید با سوییشت و بافت و اینا میرفتی بیرون تازه ظهر که آفتاب وسط آسمونه:/
اون دیویست و چهل ساعت کوفتیو با دعوا و زور تمومش کردم و خب اصلنشم هر نمره ای میخوان بهم بدن ،بدن' آی دونت گیو شت 'همینقدر صریح:/
کنار شیش روز کار در هفته هفته ای ام شیش ساعت کلاس زبان میرفتم و خب هر طوری حساب کنی اینکه من الان جایی ام که از سرمای طبیعی هوا قراره زیر پتو بخوابم کاملن حقمه:/
اینکه دیروز طی یه حرکت انتحاری ساعت هشت شب چمدونمو بستم و ساعت یازده راهی شدم اونم بدون هیچ برنامه ریزی حقمه
اصلنشم من حق دارم همه برنامه هامو یه هفته بخوابونم چون بعد یه ماه و نیم کار مفتی و با منت و تا ساعت ده شب کلاس زبان بودن،استراحت حقمه:(
مدیونید فکر کنید این یه استراتژیه برا اینکه یه هفته نرم اون آموزشگاه تا آدمای اونجا با ندیدن من ،نمره ی شاهکارمو فراموش کن،هرچند اونا عم فراموش کنن تاریخ فراموش نمیکنه:دی)
پ.ن:همیشه وقتی تنها بودم با هواپیما میفرستادنم دیشب بابام معتقد شد که من دیگه بزرگ شدم برا همین طی یه حرکت ضربتی با اتوبوس شب رو اومدم
تازشم تو ترمینال چرخ چمدونم در رفت و خب هم اکنون با کتف درد در اختیارتون هستم:(
پ.ن2:هواعم اینقدر سرد و مطبوعه که سوز به دلتون:(
نه یه دوست دارم که باهاش برم کتابخونه نه یه دوست دارم که باهام بیاد پارک آبی تک تک سر سره ها رو سوار شه
تازشم نمره تعیین سطحم از سی ،هشت شده!!!
یعنی برا کلاس کنکورا که هیچی برای کلاس زبانمم دیگه روم نمیشه پامو بزارم تو اون موسسه:|
و خب میدونید چی این وضعیتو تکمیل میکنه؟اینکه الان استادم پیام بده بگه فاطمه جون فردا میتونیم کلاس داشته باشیم میخوای؟
منم که یه هفتست دارم می پیچونم از روی ضایگی قبول میکنم در حالی که قراره این جلسه از ده تا درس امتحان داشته باشیم و من حتی یه صفحه ام نخوندم:دی)
پ.ن:آزمون تعیین سطح انصافا سخت بود و برای منی که ریاضی اندازه رشته های نظری نخوندم هندسه ام که اصلن نخوندم واقعا هشت، نمره ایه!!
خلاصه که فکر نکنید من کند ذهنم من حتی شبیه سوالای آزمونو یه بارم جایی ندیده بودم:دی)
صبح اینقدر اضطراب گرفته بودم که گریه میکردم میگفتم من مهاجرت که سهله اصلن کنکورم نمیخوام بدم من میخوام برم دانشگاه آزاد بی کنکور واحد کیش و خب تمام این داستان برا این بود که از درسای تعیین سطح هیچی نفهمیده بودم و نمیخواستم برم امتحان بدم
و خب در حالی که والدینم مسئولیت پاک کردن اشکای طرفین صورت منو متقبل شده بودند مدام این نکته را متذکر میشدند که این امتحان زندگیتو بهم نمیریزه برو امتحانو بده اصلن سفید بده صفر بده ولی حداقل دستت بیاد کجای کاری
که خب منم دیدم خیلی ضایست اول راه جا بزنم از یه طرفم چون کاملن با ولدینم تا کرده بودم که من هیچی ریاضی نمیزنم دیگه به این نتیجه رسیدم چیزی برای از دست دادن ندارم و رفتم:دی)
آقا من نشسته بودم تو کلاس اونجا که بچه ها خوشحال و با اعتماد به نفس میومدن و نگاه میکردم و ازونجایی که دوستم هفته پیش این آزمونو داده بود و در جریان بودم چقدر سخت تره ،تو دلم فقط میگفتم نگاشون کن خوشحالی قبل طوفانه
و خب منکه کلن دو تا سوال ریاضی جواب داده بودم و فکر میکردم فقط خودم عین خر تو گل گیر کردم اونجایی پیروز شدم که بچه ها پاسخنامه هاشونو گرفتن بالا و دیدم بعله ردیف تستای ریاضیو هیچکس بیشتر از دو تا نزده:/
دیگه بعد امتحانم همه دخترا از شدت بد دادن و سخت بودن امتحان داشتن میخندیدن نموندم ببینم پسرا چیکار کردن ولی خب مطمئنم اون آزمونو خود استاد ریاضی یه ام نمیتونست حل کنه :d
خلاصه ی قضیه اینطوری که
از ده تا تست ریاضی دو تا زدم(که همین گل کاشتم و بیاین بهم افتخار کنید چون قرار نبود همینم بزنم)
از پنج تا سوال هندسه فقط یک سوال رو بی پاسخ گذاشتم(که خب منت گذاشتم سرشون واقعا)
از پونزده تا سوال هوش فک کنم هشت نه تاشو جواب دادم
سوالای شک دارو نزدم
و امیدوارم اینایی که زدم اینقدر غلط نداشته باشه توش که به تاثیر دادن نمره منفی برسه
ختم جلسه:)