امروز ساکن میز جلویی به هاجر یه کیسه پر از تی بگ های مختلف داد حالا اینکه منو ریحون چطور کاملن سوسکی اون کیسه رو از کیف هاجری که 15 سانت اونور تر من نشسته بود دراوردیم بماند
از تو کیسه یه تی بگ توت فرنگی-کیوی برداشتم و از فلاسک هاجر که چایی دارچینی بود برای خودم چای ریختم و تی بگه هم گذاشتم توش
فک کن چایی دارچینی کیوی توت فرنگی:|
آقا وسط زنگ زنان یه بو بستنی توت فرنگی زد بالا بیا و ببین و در جواب اینکه این بو از کجاست منو ریحون از مرز زمینی به سمت کابل راه افتادیم:|
حالا طعمش با اختلاف افتضاح ترین چیزی بود که خوردم
دیگه گفتم چه کنم فلاسک هاجرو ورداشتم به قصد اینکه تی بگو چند بار بالا پایین کنم توش، که نخش از دستم در رفت افتاد ته فلاسک ،انصافا منم نامردی نکردم در فلاسکو بستم قشنگ فلاسکو تکون دادم که چایی دارچینیا،توت فرنگی کیوی ای بشه :)
بعد به هاجر تعارف زدم قبول نکرد برای مرضی چای ریختم
و اون لحظه ای که مرضی قلوپ اولو خورد و رنگ پوستش به سبز مایل شد یکی از بهترین لحظات عمرم بود:|
اینقدر خندیدیم با ریحون و قیافه هاجر که فلاسکش آلوده به تی بگ کیوی _توت فرنگی بود عالی بود عالی
خلاصه مرضی اون لیوانو نصفه رها کرد منم داشتم فیزیک میخوندم و اومدم از بالای میز خوراکی وردارم که...
دستم خورد به اون لیوانه و تمام اون مزخرفات خالی شد رو کتاب فیزیکم:|
تازه من نمیدونم چجوری ولی تفاله ام داشت-__-