بیان چقدر سکوته دلم برای همتون تنگ شده~_~
.
من از پریروز تصمیم گرفتم گیاه خوار شم
بعد امروز که بابا از مسافرت برگشت کباب گرفته بود من کبابو خوردم تموم شد یادم افتاد گیاه خوار بودم:|
تهشم به این نتیجه رسیدم خدا آفریده که بخوریم حالا من نخورم کی میخوره؟داداشم پس همون بهتر خودم بخورم والاا!/
تازه اون یه روزی ام که گیاه خوار بودم کلی زجر کشیدم-__-
.
خب امتحان میان ترما دیگه خیلی خوب داشت پیش میرفت گفتم این امتحان آخری رو واسه تنوع یه تری بزنم ،به خدا که قصدم تنوع بود مدیونید فک کنید هم از ادبیات متنفرم هم هیچی بارم نی،تازه واسه تنوع امتحان زیپ هم یه چی کج و کوله دوختم که نمرش با ادبیات جفت شه حیف بود طفلی تنها مونده بودم:)
.
یکی پس از دیگری داره گند میخوره تو همه چیزایی که من دوستشون داشتم یا دارم
گروه موسیقی ای که قبلن فنشون بودم رسما تر زده به سبک و این چیزاشون آخه چراا:/
.
دیدید ماکان بند کنسرت گذاشته:/
به ریحون میگم بیا میریم اون آخر آخر گوشه ی سالن صندلی بگیریم دیگه ارزون ترین جا بعد بریم
میگه برای چی پول حروم کنیم
میگم میدونم پول حروم کردنه ولی تو تصور کن دو هزار نفر هر بار این درو می خونن خنده دار نیست؟میریم اونجا تا سه هفته شارژ میشیم از خنده
پ.ن:قابل ذکر ه برگشتن بابا از مشهد یعنی ما الان با توده ای عظیم از دونات مواجهیم^^