#روزمرگی
گیج شدم اینقدر که امروز نزدیک بود خرمالو جای گوجه رنده کنم بشه املت.باشه فکر نمیکنم که خرمالو با تخم و مرغ و پنیر چه طعمی داشت شما ام فکر نکنید:/
خستگی به حد اعلاء رسیده شیش ساعت طول کشید تا مامانم بتونه بلندم کنه بریم بیرون
برگشتیم لباسی که خریده بودیم سوراخ داشت اونم دوتا !)مامانم رفت لباس و پس داد یکی دیگه ورداشت اومد خونه بعد من که خونه بودم در تمام طول این زمان حتی شلوارمو عوض نکرده بودم:)
مامان کتلت و آش دوغ و سالاد الویه پخت تموم شد من فقط سه تا تی شرت تا زدم گذاشتم تو کشو دست بزنید برای این سرعت عمل:|
هر هفته میگم من این پنجشنبه همه ی کارای هفته ی بعد و انجام میدم هر هفته ام تقریبا هیچ کاری نمی کنم و جالبیش اینجاست که وقت هم کم میارم چراا0__0
بابا داشت میرفت کرمانشاه بعد گفتن نیرو نیاز ندارن اونم راهشو کج کرد رفت مشهد پیش بابا بزرگم فک کن ساعت هفت عصر بلیط خرید ساعت ده شب فرودگاه بود :)من رسما آرزومه وقتی بزرگ شدم اینقدر آزاد باشم که هر موقع اراده کنم بتونم برم سفر
مامان فردا کامل سرکاره بابامونم که مسافرته فلذا اگر بچه های مردم بودن فردا رو اختصاص میدادن به خراب بازی ولی من چون بچه ی مردم نیستم میشینم عربی میخونم😭
میخواستم یه پست رمز دار بزارم ولی گفتم تو واسه کی اهمیت داری آخه؟؟/تهش هیشکی ازت رمز نمی خواد ضایع میشی
بعد خواستم یه پیام صوتی بفرستم منتها دیدم من خودمم حاظر به شنیدن اون صدا نیستم مردم که جای خود دارن-__-