(.♡ناشناخته

ساعت یازده از امتحان برگشتم تا ساعت چهار خوابیدم چرااا واقعا؟؟)

همه عربی داشتن ما ادبیات بعد شما فک کن از ماندانا که خارج زندگی میکنه تا راننده تاکسی همه مطمئن گفتن عربیو خوب دادی؟:|

مامانم یه طوری میگه هوای این روزا هوای کوچه انگار اقامت کانادا و ایتالیا و اینگلیس و آمریکامون آماده است ما فقط باید انتخاب کنیم از بینشون به سفارت اطلاع بدیم که خونه ی شیش هزار هکتاریمونو تر تمیز کنن:(

ولی جدن چقدر بده این چپیدن تو خونه

من فک میکنم منطق آموزش پرورش واسه دبستانیا اینه(بزرگواران اصلن مهم نیست بقیه بمیرن مهم اینه شما که عامل حیات و چرخش کار و امورات این شهر هستید زنده بمونید:دی)

البته اینا ام یه چند سال اینطوری ان بعد که میان راهنمایی دیگه امید هیچکس بهشون نیست حتی امام:(

اینا ام یه طوری فیلتر میکنن انگار ما فیلتر شکن نداریم نه عزیزم تا 1400با فیلتر شکن:/

فاز اینایی که میرن زیر پست ترامپ هشتگ هلپ ایران رو میزنن با رسم شکل نشان دهید آخه دوزاری بچه هاشم ازین کمک نمیخوان بعد تو از شونصد کیلومتر اینور تر چه انتظاری داره مثلن انتظار داری بگه خانوم دیاناکس اندرلاین ان دی به خودش و خانوادش در کاخ سفید اقامت بدین:/

شما میدونید یه سری موش زنده خار زیر خاک تهران وجود دارن؟

راستی یه بار من یه پست گذاشتم یکی اومد گفت اسرار به معنی خواهش کردن با صاد تو با سین نوشتی خواستم تشکر کنم چون سر امتحان یاد حرفش افتادم و نیم نمره ی مبارک رو گرفتم^^

به هر حال ممکنه برای هر آدمی پیش بیاد که اسرار رو با اصرار قاطی کنه اینطوری نگا نکنید عه:|

حالا ربط نداره ها ولی امروز 199 امین روز وبلاگه و فقط یکبار برای هر وبلاگی 199 امین روز پیش میاد پس 199امین روز مبارک:دی)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۶:۵۱
گلبرگ مغرور :)

وقتی که تو اوج درس خوندن بودم وقتی که بهم گفت کنکور فوق لیسانس نداری که چهارتا امتحان نخ و سوزنه وقتی بدون هیچ درکی منو کارمو برد زیر سوال وقتی بخاطر نادونی خودش لهم کرد نباید گریه میکردم نباید از خودم دفاع میکردم که فقط پوزخند بزنه بهم

نباید چیزی میگفتم برای اون که فرقی نداشت اونکه طرز فکرشو عوض نمیکنه

من نباید گریه میکردم نباید نباید

من فقط باید موفق شم شاید بدترین انتقام ازش باشه:)

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۶ ، ۱۶:۳۴
گلبرگ مغرور :)

چهارشنبه دو زنگ آخر الگو داریم منتها چون الگوهامون تموم شده بود معلمامون گفتن دامنامونو بیاریم اگه مشکلی هست بپرسیم هم بریم تو کارگاه ،اتو سر دوزشو بزنیم:)

منتها خب چهازشنبه کارگاه دست یازدهمیاست بینابراین با وجود اونا و معلمشون باید این کارارو میکردیم و خب معلم دوخت یازدهمیا کی باشه خوبه؟بله کامبیز(همونی که منو انداخت)

آقا یه طوری با این یازدهمیا عین گاو و گوسفند رفتار میکرد کرک و پرمون ریخت قشنگ از اینکه هی بهشون میگفت شما هیچی نمیشید شما کاراتون چرته شما یه مشت بیشعور بی استعدادید و فلان

بعد به همشون از دم یک داد از بیست

خیلی جدی یک داد به کارای به اون خوشگلی

نامرد تو یه تک زنگ هم ازشون امتحان چهل تیکه دوزی گرفت هم صداشون میکرد که کاراشونو بیارن طلبکارم بود که چرا میگید وقت کم آوردیم

یعنی میخوام بگم کامبیز از پایه عقده ایه

دیگه زنگ آخر جیغ میزد سرشونا بعد مثلن یازدهمیه سرهمی دوخته بود به چه قشنگی به چی تمیزی فقط یه نخ ازش آویزون بود داد یک

یعنی به همشون یک داد با منطق دلم خواست

بعد این کامبیز همون بود که میگفت همه رشته های دیگه آرزوشونه یبار بیان سر کلاس من بشینن از بس تو کلاس من شادی و خنده و اینا هست یازدهمیارو ببینید چقدر عین پروانه دورم میچرخن(اون موقع که اینو گفت رفتیم به حسابداریا گفتیم شما که آرزوتونه بیاین زنگ کامبیز جای ما بشینید

امروز اینارو که به یازدهمیا گفتیم تا جون داشتن فحشش دادن

حالا اینکه کامبیز این تخیل رو از کجا آورده یا کیا عین پروانه دورش میچرخن و عاشقشن خدا میدونه:| ولی آدم چقدر میتونه بدبخت باشه که بخواد سر کلاس کامبیز بشینه

شنبه ام که ما باهاش کلاس داشتیم با هاجر دعواش شد

هاجر از اول سال سبک لباس مینیمالیسم رو واسه تدریس انتخاب کرده بود بعد کامبیز شنبه این سبک رو داد به یکی دیگه هاجرم گفت این سبکه منه کامبیزم گفت نه فلانی اول امروز به من گفت این سبک رو میخواد زودتر از تو گفته هاجرم گفت اگه به زودتر گفتنه که من از اول سال گفتم کامبیزم پ که کم آورد به جا اینکه لال شه دیگه شروع کرد یه بند که تو یه خودخواه مغرور بیشعوری و فلان

هاجرم نه گذاشت نه برداشت گفت اشتباه خودتو چرا با توهین به من میپوشینی

و دعوا بالا گرفت

دیگه فک کنید خود معلما هم اومدن طرف هاجر و گرفتن کامبیزم عین این بچه ننه ها رفت به ناظم گفت که هاجر منو اذیت کرده😂(ماشالا به الهه ی عدل و منطق هم گفت:|)بعد اونم چهارتا بار هاجر کرد فرستادش کلاس:/

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۶ ، ۱۸:۵۹
گلبرگ مغرور :)

شنبه از ساعت 6تا 12 شب داشتم الگو میکشیدم اونم رو زمین با کمر خم تهشم تموم نشد ولی دیگه کم آوردم و رفتم برا خواب

یکشنبه از ساعت5و نیم عصر تا 4 صبح داشتم طراحی انجام میدادم

شب دو ساعت خوابیدم بعد اومدم مدرسه اونم نه یه روز معمولی ،روز کارگاه که سه برابر انرژی میگیره:/

خداییش حق من نبود الان که فارغ شدم ز غوغای جهان و میتونم تا هر وقت دلم بخواد بخوابم نشونه های سرماخوردگی اندرونم ظاهر شه:)

اصلن نمیدونم الان چجوری سر پام کلن دو ساعت شب خوابیدم دماغمم از صب آویزونه با این  حال هاجر میگفت بریم کافه

بهش گفتم هاجر میدونم که من خیلی به این رفتن نیاز دارم 

خودم میدونم دارم از نظر روحی میترکم 

ولی به نظرت این تن میتونه یاری کنه بعد دوروز بی خوابی و کار بدون استراحت:؟)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۲۴
گلبرگ مغرور :)

ما همیشه نیستیم میتوان فردا صبح مرد:)

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۲
گلبرگ مغرور :)

دو ساعت و بیست دقیقه با هم حرف زدیم آخرشم به این نتیجه رسیدیم بچه های مدرسه ی من خودشیرین و بچن بچه های مدرسه ی اونا بی ادب و لوس و بزرگن:|

ما ترشی نخوریم یه چی میشیما

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۰
گلبرگ مغرور :)

یکی از کشفیات بزرگم تو این سه روز تعطیلی اینه که وقتی خمیازه میکشید پره های دماغتون سفت میشن:/

تا کشفیات دیگر بدرود:|


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۰۰:۰۳
گلبرگ مغرور :)

یعنی وضعیت کارای مدرسه اگر تا هفته قبل خاکستری بود از هفته ی پیش قشنگ مشکی شد و دهن ما سرویس تر از آنچه در قبل بود(اشاره شود بالاتر از سیاهی رنگی نیست)

دقت کردین چقدر این روزا حال خوب نداریم؟تو وبلاگ هر کی میریم داره آه و ناله میکنه؟

اینم بگذرد:(

هوا چقدر آلودست خداوندا تعطیلی ریزی را به ما عنایت کن^^

پ.ن:چرا هم حرف ندارم هم دلم میخواد یه چی بگم؟

تابستون یکی شایدم دو بار ناله و فغان کردم پاییز یکی یا دوبار از شادی نوشتم

این فصل بی رحم نیست؟


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۸:۵۲
گلبرگ مغرور :)

احتمالن باید توی شهر ساحلی زندگی میکردم

غروبای جمعه میرفتم کنار ساحل

بی خیال تمام قید و بندا روسریمو ورمیداشتم و اجازه می دادم باد موهامو برقصونه

بعدم چایی میخوردم و دریا رو نگاه میکردم ،شاید اگر یه نخ سیگار هم باشه بهتر شه:)

چرا تازگیا ایام به کام نیست؟

.

پ.ن:امروز جرقه ی یه سفر خورده شد دعا کنید جور شه 

من یکی به شخصه خیلی به این دور شدن نیاز دارم

به دور شدن از همه چیز

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۶ ، ۱۵:۲۳
گلبرگ مغرور :)

ناشناس فعاله هرچی دل تنگتون فکر میکنه راجب من بگید:)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۶ ، ۱۰:۱۲
گلبرگ مغرور :)