تولد هیفدهم
پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۱ ب.ظ
1_از وقتی که اینجا گفتم که رو یکی کراش زدم دیگه طرفو ندیدم یعنی من سه جلسه است میرم کلاس هی عین بچه گربه سر میچرخونم طرف نیست که نیست-__-
2_امروز دوستام سورپرایزم کردن
یعنی من تا رفتن سر کار در وهله ی اول کمک مربیمون یهو افتاد رو کله ام که وایسا سلام خوبی با یه لبخند گنده که خب ازونجایی که این بشر کلن اخلاقش عجیبه شک نکردم
بعد لباسامو درنیاورده بودم مرضیه و بچه ها اصرار که بریم تو حیاط بشینیم منم گفتم خب بشینیم:/
تو حیاط بودیم یهو کمک مربیه در حیاطو بست گفت پایین داره مرد میاد نیاید
یه دو دقیقه بعد یکی از خانوما داد زد که بچه ها بیاین بیاین که اون موقع مرضی رفت دم در گوشیشو ورداشت
بعد یهو خانومه داد زد آتیش سوزی شده بیاید
از تو پنجره مات در هم یه آتیش گنده دیدیه میشد بوشم راه افتاد و در این صحنه من که دیگه سکته کرده بودم بلند شدم فرار کنم که یهو در باز شد هاجر با کیکو و فشفشه تو دست با کمک مربیمونو و یه خانومه(شاگردشونه و ماه بودن و گل بودن از سر رو روش میریزه وقتی کارآموزیم تموم شه اولین نفر دلم برا ایشون تنگ میشه)اومدن تو و معصومه منو زیر برف شادی چال کرد.
بعدشم که خب همون اتفاقایی افتاد که تو تولدا میوفته دیگه...:d)
۹۸/۰۴/۲۷
مطالب خیلی جالبی دارین
اگه براتون زحمتی نیست به وبلاگ من هم سر بزنید