روز خیلی جالب من
اینقدر روز جالبی داشتم که حتی فکر کردن بهشم عصابمو خورد میکنه
دوباره همون حس که کله امو نگه داشتن زیر آب و دارم خفه میشمو و هیچکاری از دستم بر نمیاد روزم یه همچین حسی داشت:|
اون عوضی برا دفعه دوم اشک منو دراورد و احتمالن کلی با خودش احساس خفنیت کرده:|
واقعا نمیترسه از جوابی که بعدن باید پس بده؟چه میدونم من اصلن:|
از جالبیای امروز اینو بگم که امروز ساعت نه صب بهمون فلافل دادن:|نه صب نه صب نه صب!!!
البته من معترضم همون نه صب خوردمش!!!
.
مسافرت که بودیم من یه ژاکتو میخواستم ولی بعدش یه ژاکت دیگه رو پسندیدم و اونو خریدم
همینطوری چند روز پیش ذهنم رفت سمت اون ژاکته(احتمالن داشتم درس میخوندم که همچین چیزی اومده تو ذهنم)بعد خلاصه خالم برام کادوی بی مناسبت فرستاده و دقیقا همون ژاکته همون ژاکته!! با همون رنگ همون مدل حتی شکل سر زیپشم دقیقا عین همونه اصلن اینقدر خر کیف شدما*__*
حالا جالبش اینکع من اون ژاکته رو اصلن دو هزار متر شایدم بیشتر اونور تر اردبیل دیده بودم و هیچوقتم خالم نه اون ژاکتو دیده بود نه من اصلن راجبش حرفی زده بودم نه هیچی
خلاصه که اسم این پدیده چیه ؟