به وقت یه روزی تو شهریور
دفعه اولم نیست که مامانم بدون من میره مسافرت
خودم انتخاب کردم باهاش نرم
ولی هنوز نصف روز نشده کرخت شدم
انیمشن 'لگو پتمن' و فیلم دیپ پول 2 (اسمشو یادم نمیاد احتمالن همینه) که یه دوبله فوق خنده دار داشت رو دیدم
اما حالم خوب نشد:|
در واقع اونیکی میره مسافرت همیشه منم و اونیکی میمونه خونه غصه میخوره مامانمه
الان جامون عوض شده،البته که من هیچوقت غصه اینو نمیخورم چرا تنهام بلکه شدیدا دلتنگم و همین باعث شده یه طوری شم:)
کمتر از دو سالم بود مامان و بابام دو هفته رفتن سفر،شیش سالم بود مامانم یه ماه رفت مکه،دوباره ده دوازده سالم بود مامانم یه ماه دیگه رفت مکه
بزرگتر شدم خودم یه ماه یه ماه رفتم پیش مامان بزرگم
قاعدتا دلتنگی برای من چیز تازه ای نیست ولی نبودن مامان تو این خونه چیز عجیبیه ،انگار یه چیزی که باعث میشه انرژی و عشق جریان پیدا کنه نیست و نبودش هیچوقت عادت نمیشع
خلاصه من یه چی دیگه میخواستم بگم ولی یه چی دیگه گفتم:دی)
میدونید چون مامانم مارو اینطوری بار آورده،خیلی زیادی از فامیلامون فکر میکنن ما لوس شدیم، ولی آیا واقعا ما لوس شدیم؟؟
نمیخوام ثابت کنم که نه من لوس نیستم فقط فکر میکنم وقتی جای من و تو شرایطی که توش زندگی کردم،نیستن و زندگی نکردن حق ندارن برا خودشون اظهار نظر کنن:)
ولی الان چند ساله که میگم بیخیالشون بیخیالشون بیخیالشون
اه چقدر درهم برهم نوشتم