چیکار کردیم با خودمون
تازگیا به این نتیجه رسیدم اسمایی که ربط به طبیعت دارن چقدر قشنگن
مثل،گلی،بهار،آسمان،نرگس خلاصه
همین دیگه،کلن طبیعت چقدر قشنگه فک کن یه دونه توی خاک کاشته میشه آفتاب به خاک میتابه ،آب خودشو توی خاک جاری میکنه،خاک برای دونه چیزای مفید رو جمع میکنه و میده،اون دونه ریشه میزنه ،بزرگ میشه سبز میشه،سبز سبز
چقدر این سبز رنگ قشنگیه،رنگ زندگی
بچه که بودم آبگوشت خیلی دوست داشتم مامانم سیب زمینیو و نخود و گوشت ریز کرده رو با هم میکوبید ماعم هم خالی اون موادو میخوردیم هم تو آب آب گوشت میریختیم
تو عروسی دیده بودم یه گوسفند و دم خونه ی عروس داماد قربونی میکنن،البته لحظه ی سر بریدنشو هیچوقت هیچوقت هیچوقت نمیدیدم ولی بعدش که سرش یه گوشه جدا بود خونش جاری شده بود چرا
یاد گرفته بودم که اسم این کار قربونی کردنه
چند سال بعد یکی از فامیلامون بخاطر نمیدونم چی قربونی کرد و گوشت قربونیشو آورد به ماعم داد ،یه روز جمعه مامانم گفت میخواد با گوشت قربونی آبگوشت درست کنه، وقتی اون غذا پخت همش تو ذهنم کله ی گوسفند و خون بود اون روز دیگ گوشت آبگوشتو نخوردم ، درواقع هیچوقت دیگه گوشت آبگوشتو نخوردم
آما گوشتای دیگه رو چرا،فکر میکردم گاو و گوسفندای دیگه حال و روز بهتری دارن تو شرایط بهتری کشته میشن اصلن اونا رو از بچگی بزرگ میکنن برای کشتن خودشونم مشکلی با قضیه ندارن و یه سری افکار خل وار دیگه..
خلاصه دیروز تلویزیون داشت یه چی پخش میکرد بعد خانومه تو اون برنامه هه گفت :قیمه با گوشت گوسفند قربونی، وای چه حالی میده،و کلی ذوق کرد
واقعا چه حالی میده،فرق داره حیون رو چطوری سلاخی کرده باشن؟
میدونید حالا که نه روز مونده به پایان شیش ماهگی این تصمیم خیلی خیلی خیلی خوشحالم که مدت قابل توجهیه عامل مرگ هیچ موجود زنده ای که عواطف و احساسات داره و درد رو حس میکنه نبودم☺