(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

1_واقعا یکی از آرزوهام اینه رنگ پوستم سفید شیربرنجی باشه یه طوری که هرکس میاد سمتم فک کنه فشارم افتاده یا یه مشکلی دارم در حالی که سالمم مریضم خودتونید:D

2_چرا سال کنکور اینقدر خوش میگذره؟چرا اینهمه برنامه پیش میاد به خدا من تمام تابستونایی که یادمه اینطوری بوده که رو تخت دراز کشیدم و سرم تو گوشیمه همین:|

حالا این تابستون شیش روزه هفته که با هاجر و سایر دوستام میرم کارآموزی،تو خود کارآموزی اینقدر خوش میگذره بعدش اگه شرایطش بود میریم بیرون،هر هفته خونه همیم،دو روز در هفته همبازی و قشنگ ترین همسایه هایی که در طول کل عمرم داشتم رو میبینم و کلی خاطره زنده میکنیم به اضافه اینکه کراش زیبامم میبینم آخر این هفته هاجر خونشون تنهاست میرم دو شب پیشش میمونم دو باره هفته دیگه روز تولدم آموزشگاهیی که میرم کارآموزی تعطیله و بچه های آموزشگاه با باند و اینا میخوان برن پارک بانوان و ماعم با خودشون میبرن(میخوام بگم یه طوری کارآموزی خوش میگذره که کاش کل تابستونای عمرم میرفتم)

حالا بقیه تابستونا التماس همه رو میکردی عمرن اگه یه برنامه جور میشدا!!!

3_حالا بخش قشنگ قضیه رو گفتم بخش زشتشم بگم که خیلی جدی مرض اضطراب؟گرفتم در حدی که از استرس زیادی حالت تهوع دارم اسهال استفراغ میشم اشتهام کور میشه و بگم این استرس کاملن بی دلیله کاااملن:/

خلاصه که مامان بزرگ من شونصد سال سنشه این مریضیو داره پیر شدم رفت

4_تکرار میکنم که موی سفیدو توی آینه دیدم و دقت کردم دیدم کلن دو سانت اینطورا سفید شده یعنی تازست یعنی برا فروردین اردیبهشته یعنی حاصل تمام اون استرسایی که خانوم آ نکبت داده-___-

5_من میگم اگه کراشم هفته دیگه تولدمو بهم تبریک گفت نفری یه بسته شیرینی میفرستم دم خونه هاتون،اصلن شهرو چراغون میکنم ستاره بارون میکنم:/

6_معدلم شد 19.46 و در حالی که یه بنده خدایی با این معدل داره خودشو پاره میکنه از شادی من کاملن بی تفاوتم ،آخه واقعا یه نمره مسخرست دیگه ارزش به آینه زدن و استوری کردن و اینا نداره به خدا:(

7_اون امتحان خانوم آ که از شدت استرس صب براش وصیت نامه نوشتم و بعد اومد امتحانو عوض کرد و مطمئن بودم میوفتمو شدم نوزده و نیم و این تنها نمره ایه که در طول کل زندگیم بهش افتخار میکنم چون حتی خودشم از خودش نمیتونه بالای نوزده بگیره

یس آی ام دامبلدور

8_جاش عربیمو شدم پونزده که خب به کتفم،اگه صد بار دیگه ام برگردم اون روز باز هم قواعدو نخونده میرم سر جلسه چون عربی ارزششو نداره زمان یک بار زندگیمو از دست بدم واااااالااااااا

9_عین چی از طرف خوشم میادا بعد حتی بهش سلام نمیکنم:|من قشنگ اونی ام که غرورش امپراطوری ایه که به پای هیچکس نخواد افتاده و حتی از شدت مسخرگی پرتو پلاها خودم دارم میخندم

آخه چته دختر جون؟؟؟!!!

10_متاسفانه من هیچوقت ازونایی نبودم که صادقانه روز تولدشون بغض میکنن ولی همیشه از شدت شادی بیش از حد شلنگ تخته مینداختم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۸ ، ۲۲:۲۱
گلبرگ مغرور :)

قضیه اینه که در حالی که از ته دلم میخوام زودتر فردا بشه اصلن دلم نمیخواد فردا شه:/

خلاصه که فاطمه خانوم ببین کاراتو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۸ ، ۱۹:۰۵
گلبرگ مغرور :)

روی یک نفر خیییلی بد کراش زدم

و داشتم به هاجر میگفتم که تو قیافه من چی هست که توجه آدم  بهش جلب شه

بعد به خودم تو آینه نگاه کردم از قیافم خندم گرفت.خودم جواب خودمو دادم هیچی!!!

پ.ن:کاش این مسخره بازیا از سرم بپره تو این هیری ویری

پ.ن2:البته که اون یارو خودشم کرم داره:|


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۲۰:۳۹
گلبرگ مغرور :)

یعنی اینطوری بگم تا الان هرچی کشیدم تازه دست گرمی بود

و ماراتن اصلی از امروز شروع شد

و خب سلام دهن سرویسی

سلام مخ رد دادن

سلام شب بیداری

ولی خب خودمونیم چه جون دادنی زیبا تر از جون دادن در راه هدف؟*_*

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۲۰:۳۵
گلبرگ مغرور :)

تولد وب که گذشت

ولی حالا شما بیاید بنویسید از چیه اینجا خوشتون میاد که میخونیدش یا چی واقعا ناراحتتون کرده یا ازش بدتون اومده

منتظرما بیاید بنویسید

(امضا یک عدد طلبکار ارث باباش)

پ.ن:یا بگید چیزی که اینجا خوندید که باعث شدن دکمه دنبال کردن را بزنید چی بوده؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۱۷:۱۴
گلبرگ مغرور :)

در روز های پایانی شونزده سالگی عارضم خدمتتون که موی سفیدو توی آینه دیدم و خب حقیقتن الان وقتش نبود:(

تازه دو تاعم دیدم:(


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۲۰:۳۹
گلبرگ مغرور :)