(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیروز هیچی خوراکی نبردم با خودم ،صوبونه ام که نمیخورم،کل روز با شیر کاکائو سر پاموندم

امروز چایی بردم لقمه بردم لوبیا پلو ام بردم بعد صب بابام خوراکیامو دید خیلی جدی پرسید امروز پیک نیک دارین تو مدرسه؟😂

دیروز میخواستم یه چی اینجا بنویسم بعد وسطش یه اتفاقایی افتاد که پستش نکردم و الانم نمیدونم قضیه چی بود

هاجر سر کلاس خیلی سوسکی بدون اینکه بفهمم ازم عکس گرفته حالا هی این عکسارو نگا میکنم به این نتیجه میرسم چه دوستای خوبی دارم که با این قیافه منو تحمل میکنن😂

سر زنگ آخرم که هی این معلمه میرفت بیرون هی یکی دیگه از بچه ها گوشیشو درمیاورد همه میپریدیم وسط کلاس مسخره بازی اگه دیدید چیزی تو اینستا پخش شده بدونید اون خنکایی که اون وسطن ماییم ما:/

بعد دو هفته روش کار کردن اومده میگه بچه ها من اینجاشو اشتباه کردم رفتید خونه درستش کنید لعنتی درستش کنید یعنی کلن پاک کنید همشو از اول بکشید:|

به هر حال ما خوشالیم که این هفته ام تموم شد^^


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۰
گلبرگ مغرور :)

چقدر همه چیز کسل کننده است نه؟

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۳
گلبرگ مغرور :)

دارم به مامانم توضیح میدم لوبیا رو چطوری باید بپزه

+ببین مامان باید پخته ی نپخته شه

با نگاهی سرشار از نا امیدی در چشمان فرزندش زل میزند و فکر میکند کجا برایش کم گذشته که این بچه اینقدر کودن شده

_منظورت نیم پزه؟

.....

آها دیدین تعطیل شدیم^^

بعد 4 یا پنج سال تهران باز از برف تعطیل شد و این خوشحال طوری ترین تعطیلی امساله

به شدتم خوشحال ترینه

یکشنبه قشنگ روز مرگ درسای تئوری ماست

جغرافی،ریاضی،الزامات،شیمی

معلماشونم یکی از یکی غیر قابل تحمل تر

خدایا مرسی واقعا^^♡

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۰
گلبرگ مغرور :)

آخرین باری که این علائمو داشتم خوابیدم وقتی بیدار شدم رسما از سوی علم پزشکی مریض شناخته میشم

(سرما خورده نه ها قشنگ مریض)

الانم میخوام بخوابم دیگه ازینجا به بعد رو خدا به خیر کنه:)

.

امروز کسی نیومد دنبالم صد و بیستا ام مشکل داشتم که بارون هرلحظه بدترشون میکرد تاکسی ایم که باهاش اومدم قاط زد مجبور شدم پیاده شم یه تاکسی دیگه بگیرم از گشنگی ام داشتم میمردم

حالا بغل خونه ما یه دبیرستانه که صبا و 80درصد دوستای مدرسه قبلیم اونجان زارت من تا رسیدم به کوچه اونا تعطیل شدن اول که صبا رو دیدم یه کم حرف زدیم که یهو سیل عزیمی از دوستان بهم حمله ور شدن و گرفتنم به باد سوال -__-

خلاصه قشنگ 10 دقیقه منو زیر بارون نگه داشتن دیگه وقتی در خونه رو باز کردن عین این از جنگ برگشته پخش زمین شدم

.

در زیر احمقانه ترین خرید من در پونزده سال اخیر را مشاهده میکنید اینا همون پاپوشای دیروزه که بخاطرش شرافتمو از دست دادم

بله فاطین هستم 2 ساله از تهران😐


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۴
گلبرگ مغرور :)

رفتیم تجریش

سمت بافت قدیمیش جایی که همه چیز یه رنگ و بوی دیگه ای داشت

خندیدیم خندیدیم خندیدیم

برگشتنی بارون اومد

چند سال بود زیر بارون راه نرفته بودم؟

چقدر کیف داد

پالتوش کلاه نداشت یقشو برگردوندیم رو سرش و بازم خندیدیم

بلال خوردیم

فلاسک کوچیک خریدیم که من چایی ببرم مدرسه^^

حتی یه پاپوش چکمه ای صورتی جیغ عروسکی برام خرید وقتی فروشنده گفت برای ایشون دیگه نتونست جلو خندشو بگیره منم عرق شرمم جاری شد

از خستگی تو ماشین بیهوش شدم اونم بعد سه ساعت حرف زدن فهمید خوابم برده

شاید اون خفن ترین مامان دنیاست چون همیشه یادمون داده ساده خوش باشیم و بخاطر حرف و نگاه مردم خنده رو نگیریم از خودمون^^♡

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۶
گلبرگ مغرور :)

اگر در ترک ،کافئین،لبنیات،فرآورده های پر از شکر و سرخ کردنی بودید صبحونه چی میخوردید؟

(در صورتی که امکان عدسی و آش هم نباشه)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۷
گلبرگ مغرور :)

عمو،خاله،قیژی ویژی،رعنا،کبری،فریبرز،اصغر،اکبر، آنه(اگه از اسمات چیزی جا افتاد ببخشید:دی)

تولدت مبارک باد فرزندم ^^♡

خیلی خوبه به دنیا اومدی تا با هم خونه ی بقیه چتر شیم و خودمونو به شب خوابیدن دعوت کنیم^^)

موفق باشی بچه^^

راستی چند سال به هم دوستیم؟10یا 11 یا 15 سال؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۰۳
گلبرگ مغرور :)

زنگ خورد مرضیه داشت میگفت الان ایرانفرد میاد میگه(اینجاشو با صدای جیغ جیغو و لحن مزخرف وی گفت)پاشید بربد پایین مگه زنگ نخورده و اینا

بعد یهو سرمونو برگردوندیم دیدیم پشتمونه یعنی به جای گریز از محل حادثه ترجیح دادیم خیلی ساکن طور پاره شیم از خنده:/

(ایران فرد ناظممونه)

امروز دامنمو خیلی شیک و مجلسی دوختم اینقدری که خودم شک کردم به خودم بعد زنگ آخر به لطف  چرخ سر دوز خراب مدرسه پایین دامنم از خط منحنی به خطوط شکسته تبدیل شد😑

دیروزم امتحان طراحی لباس داشتیم 

یعنی یه مانکن شیک و مجلسی ای کشیدم قشنگ تحولی بزرگ در صنعت مانکن کشی این مرزو بوم،خاور میانه و حتی خاور دور ایجاد گردید^^

و خب اومدم خونه دیدم مامانم یه قابلمه ی گنده ازون آش رشته اردبیلیا درست کرده و مدیونید فکر کنید با سرعت شیش بشقاب در ساعت در حال شل و پل کردنشون نیستم+_+

و خب روز پرستار بر مادر جان خودم و مادر جان ها و پدرجان های بقیه مبارک باد^^♡


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۲
گلبرگ مغرور :)

تا حالا شده از سر جلسه که پاشدین بگید خب خوب دادم بالا نوزده میشم بعد برگه که میاد شدین زیر نوزده و حتی هیجده:|

دقیقا همین اتفاق امروز 3 بار برا من تکرار شد و در اوج مزخرفی حتی برگه هامونم نمیدن نگا کنیم آخه وات د...؟) 

حتی بعضی از معلما نمره هارم نمیگن یعنی رسما برنامه ی بهم ریختن اعصاب راه انداختن

به هر حال منکه سال دیگه تو این مدرسه ی کذایی دیونه خونه نیستم

آخه لعنتی نشون بده اون برگه رو من ببینم چجوری صحیح کردی که اون فضاحت بار اومده

خب احتمالن این ترم بدترین کارنامه ی ترم عمرمو دارم

البته من به عقیده ی خودم خوب دادما ولی با وضع صحیح کردن اینا..-__-

و خب میخوام بی تفاوت ترین واکنش رو نشون بدم قشنگ چون خیلی خیلی اعصابم خورده معلم نه درس میده نه برگه میده نه نمره میگه آخه یعنی چی

قشنگ برای روز کارنامه آمادم هرکی میخواد هر واکنش وحشتناکی نشون بده بده دیگه اصلن برام مهم نی اصلن

پ.ن:خیلی سوسکی اشاره شورد چند روز دیگه تولدشه^^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۱
گلبرگ مغرور :)