یه کاری کردم پشت دستشو داغ کنه 😂
زنگ زدم هاجر تروخدا بیااا که من سر زیپ موندم
اومد خونمون دیدیم اونم سر زیپ مونده
در نتیجه جفتمون موندیم تا مامانم بیاد زیپو بهمون بگه
بعدشم موند دیگه دوختیم و شام خوردیم و خندیدیم تا ساعت 11 شب شد رفت
شب بعدی برای اولین بار با داداشم تنها رفتیم خرید
هی تو رگالای ال سی پیرهن و هودیای رنگارنگ نشونم میداد هی حسرت میخوردم
گفت خب چرا نمیخری
گفتم خو لازمه توضیح بدم ما تو مملکتی به اسم ایران زندگی میکنیم و باید جای این لباسای خوشگلو رنگارنگ با دامن و شلوار ،مانتو های دست و پاگیر زشت بپوشیم؟
گفت خو تو مهمونی بپوش
گفتم واقعا علاقه ای ندارم این همه پول واسه لباس خرج کنم و جایی بپوشم که دوست ندارم
گفت تو خونه بپوش
گفتم لباسام قشنگ مثل پوست موی منن منم ترجیح میوم تو خونه یه چی بپوشم که نخوام نگران لک شدن یا خراب شدن یا هرچی شدنش باشم
نگا کرد گفت برو بابا اسکلم کردی
اون بالغ بر 6 تا پیرهن خرید من فقط یه پیرهن خریدم اونم تصمیم گرفتم تو کمد آکبند شده نگهش داریم تا اگه قسمت شد تابستون رفتیم مسافرت بپوشم:دی)
بعد رفتیم کفش بگیریم منکه کلن گفتم من نمی خوام
اون طفلی ام دست رو هر چی میزاشت میگفتم رنگش بده فلانه اینجاش بد دوخته شده اینجاش پارو یوقور نشون میده این کلن به تو نمیاد
یعنی یه نگاه پر از تاسف کرد و فرمود:درسته باید به جزئیات دقت کنی ولی قرار نی دهن مارو سرویس کنی:|
بعد من اینقدررر پارچه های کبریتی رو دوست دارم
یه پیرهن کبریتی سبز مردونه بود خودمو کشتم بره امتحانش کنه به بهانه بقیه جاهارو ببینیم پیچوند بعدشم که برگشتیم گفت آخیش پیرهنرو خریدن رفتم یه مغازه رو زیر پام گذاشتم یکی دیگه پیدا کردم ازش ولی قبول نکرد
آخه چرااا؟؟؟😐😐😐