(.♡ناشناخته

(.♡ناشناخته

آه زندانی این دام بسی بشنودیم
حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو

یه گلبرگ مغرور که حالا برگشته و خوبِ تهرانه :)

باب پنجم^^

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ب.ظ

اینقدر داشت چرت و پرت میگفت که اصلن یادم نی راجب چی بود مزخرفاتش فقط از یه جایی به بعد شروع کردیم رو صداش دابسمش کردن با ادا اطفار خودش و از خنده ولو شدیم رو زمین فقط مرضی بدبخت بین ما بود و باهاش چشم تو چشم بود از شدت نگه داشتن خنده سرخ شده بود و هی مارو میزد که جون مادرتون خفه شید:/

تا زنگ کامبیز هست مسخره بازی باید دراورد😂

چه روزای خوب بدی عن نه؟


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۴
گلبرگ مغرور :)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی