سیزده دلیل برای اینکه و فلان^^
و اینکه سیزده دلیل برای زندگی خب...
1_اولیش قطعا خانوادمه اینکه میبینم هر روز شادترن هر روز وضعیتشون بهتره هر سری با کمک مشکلات بزرگ و حل میکنن بدونه اینکه ناامید بشن یا نا شکری کنن و خب در صورتی به زندگی امید وارم که این حال خوبشون ادامه دار باشه
2_خب من رسما تو این سه ماه معنی پرکاری و وقت سر خاروندن نداشتن و فهمیدم و میدونم این تازه یه شروعه و راه طولانی و سخت تری در پیشه ولی تمام اینا رو تحمل میکنم تا در آینده موفق باشم
3_دیگه مگه میشه تو این لیست کنسرت ابی نباشه ولی میگم حالا که آزادیم بنویسیم یه کنسرت ادشیران هم اون لا ماها خواستاریم
4_مهاجرت کنم شاید برای همیشه
5_تو دانشگاه یکی بخوره بهم جزوه هام بریزه رو زمین و بر خلاف تصور تا حد مرگ بزنمش (ببخشید که اینقدر روانی ام)
6_سفر هم که جزو جذاب ترین بخش زندگیه و حتما جهانگردی و جنوب ایران گردی در راس کل امور هست(یعنی میدونید من فکر میکنم جنوب ایران خیلی جای عجیب و غریب و قشنگیه از نقش حنا ها گرفته تا لباسای گل منگلی جنوبی^^)
7_احتمالن این و باید اول مینوشتم ولی اشکال نداره .به نام خدا لاغر شم
8_وقتی لاغر شدم موهامو پسرونه کوتاه کنم و آبی شون کنم (یعنی هر سری رنگشون رفت یه رنگ فانتزی جدید )
9:حالا که فکر میکنم اینو باید اول مینوشتم شاید :مامان بزرگم♡خونش،اردبیل،خاله هام مخصوصا خاله ی مجردم که نصف عشق و حال های زندگیم با اون بوده دختر خاله ای که یه ماه از تابستون بخاطر من بیاد خونه ی مامان بزرگم تا صب چرت و پرت بگیم بخندیم و اینا
10:استقلال،یعنی خب من الان خودم خیلی استقلال دارم شاید خیلی بیشتر از بچه های هم سن و سالم و شاید بزرگتر ،تعریفم از استقلال اینه که خودم درامد داشته باشم(واقعا میترسم از این که یه عالمه سن داشته باشم ولی دستم تو جیب مامان بابام باشه)
11_افتتاح برند خودم♡
12_تو یه قرار بلاگی ببینمتون^^
13_مسخرست اگه بگم یه روزی کلن خودمو از مهمونیای مسخره ی فامیل پدریم جدا کنم(حتی اینقدر که با یکی از عمه هام در آینده قطع رابطه کنم)
همین دیگه تا درودی دیگر بدرود